responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 16

برگردد و آن زن مسافر در نهر آب افتد، فورا آن زن را گرفته در خشكى گذارديم.

پياده شديم به معاونت و كمك اسبها، نتوانستيم گارى را از گل بيرون بياوريم.

اسبابهاى گارى را به كلّى بيرون آورديم؛ ثمرى نبخشيد. عاقبت، چند نفر رعيت به آبيارى مزرعه مشغول بودند با التماس از آنها بيلى عاريه نموديم.

حقير و چند نفر ديگر در ميان نهر و گل رفته، اطراف گارى و چرخ آن را از گل خالى نموديم. در كمال زحمت لباس و پاهاى من در گل فرو رفته- مانند خرى كه در گل فرو رفته باشد- حركت نمى‌توانستم نمود.

عرض كردم: «اى مولاى من! مرا آرزو آن بود كه در خاك خراسان فرو روم نه در گل طهران.»

در زمان تحرير، اين رباعى از افكار ناقصم بر زبان تقرير يافت:

تا تير غم عشق تو در دل دارم‌

از سيل سرشك پاى در گل دارم‌

درد غم تو به عالمى نفروشم‌

كز عمر خود اين نتيجه حاصل دارم‌

غرض، حلّال همه مشكل، دم ما را گرفته به اشاره از آن گل نجات داد و گارى هم بيرون آمد. چوب پهلوى گارى شكست و زنجير آن پاره شد. با هزار فلاكت و زحمت، سورچى را كفالت نموديم، بارها را دو مرتبه در ميان گارى آورديم. گارى را حركت داده، خود پياده روانه شديم.

درواقع در آن روز به خاطرم آمد، مسافرت به فرنگستان و راحتى اهالى كفرستان را كه به توسط خط آهن، چگونه خود را از زحمت و مشقّت سفر- كه قطعه‌اى از سقر است- نجات داده‌اند و چندين هزار هزار فرسنگ را به سهولت طى مى‌نمايد، نه حيوانات بى‌گناه را اذيّت مى‌رسانند و نه خود را در فلاكت مى‌اندازند.

قدرى در بحر حيرت فرو رفته، سر به جيب فكرت بردم. قدرى آتش خيال مشتعل و از بى‌علمى خودمان منفعل شدم. آب از ديده و خون از دل روان شد. زبان جسارت گشوده، طريق منازعت پيش آوردم، و به خداى خود شكايت بردم كه مگر تُعِزُّ مَنْ‌

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 16
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست