responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 152

بردند، معلوم شد كه در اطاق ديگر مشغول نافله هستند. من هم به حال خود مشغول [شدم‌]. بعد از ساعتى صبح شد. نظر به وظيفه يوميه فريضه به جاى آوردم.

آن دوست عزيز هم تشريف آوردند، رختخوابى گستردند كه قدرى استراحت نمايم.

من هم چون تمام شب ايشان را در زحمت انداخته بودم، محض راحتى ايشان اطاعت كردم. برخاستم خوابيدم و ايشان تشريف بردند.

چهار ساعت از دسته گذشته از خواب برخاستم، وضو ساخته به قرآن خواندن مشغول بودم كه آن دوست عزيز تشريف آورد. از كسالت شب گذشته استفسار فرمود.

از مرحمت‌هاى ايشان تشكّر نمودم و اجازه مرخصى خواستم كه به حرم مطهر مشرّف شوم.

فرمودند: «بسيار من مشتاق صحبت شما هستم. خوب است يك دو ساعتى بنشينيم، صحبت كنيم.» عرض كردم: «ملاحت گفتار و حلاوت كردار شما چنان مرا مجذوب داشته كه آنى از شما مفارقت نمى‌توانم و ليكن ميل دارم به آستانه مباركه مشرّف شوم.

در آن عتبه مقدسه توسّل جويم و راز دل گويم، شايد آن بزرگوار عطف نظرى به اين ملّت گرفتار فرمايد.»

فرمود: «پس چند شبى را متواليا تشريف بياوريد كه حرفهاى نگفتنى بسيار و صحبتهاى نهفتنى بى‌شمار باقى مانده.»

زحمات خود را معذرت خواسته؛ مرحمت‌هاى ايشان را محمدت گفتم. مرخصى حاصل كرده، از منزل ايشان بيرون آمدم.

در مسجد گوهرشاد در گوشه‌اى نشسته، قدرى به تلاوت قرآن، خود را مشغول نمودم، نماز ظهر و عصر را به جماعت خوانده به حرم مشرّف شدم.

يك ساعت از شب گذشته بعد از اداى نماز مغرب و عشا به منزل خود آمدم، بعد از افطار خواستم قدرى بخوابم شايد از خيالات، آسوده و از كسالت بيرون آيم، ديدم پريشانى حواس مرا در زحمت انداخته و اندوه گرفتارى اين ملّت مرا در مشقّت افكنده كه دل چون كوره حدّاديان در نيران و ديده چون باران بهارى در سيلان است به قسمى كه‌

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 152
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست