نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 114
تا كى كشتى سعادت دوستانت در گرداب ضلالت
سرگردان و تا چند قافله متاع قوميّت ما در تيه جهالت واله و حيران؟ مگر صهباى
شرافت ما را در روز الست شكستند و ديده ما را كارگزاران قضا ببستند كه جرعهاى از
شراب فضل و هنر، كام مذاق ما نچشيده و پرتوى از نور علم به مملكت دل ما نرسيده؟
عالمان ما علم خودنمايى بر دوش و فاضلان ما از خوردن فضلات دنيا مدهوش، زاهدان ما
به خودستايى مشغول و عابدان ما عوامفريبى را معمول دارند. ديگر از اسلام جز اسمى
و از ايمان رسمى باقى نمانده.
مردمانى كه هشتاد سال حصير مسجد پاره كرده و آجر معبد مسلمانان را
ساييدهاند، چنان تحصيل عقيده نمودهاند كه ظلم ظالمان را وجود مقدست آمر و قتل
مسلمانان را خاطر شريفت مايل است. هنوز ندانستهاند كه مسلمين بايد در حصن حصين
سلامت و مؤمنين در مهد امنيّت غنوده باشند و به وتيره اخوّت و طريقه مساوات و
مواسات و معاونت يكديگر، محافظت قوميّت و اسلاميّت خود را نمايند و به تيشه اتفاق
ريشه ظالمان را از بيخ و بن براندازند و اگر خارى در پاى مسلمانى خلد به مژگان چشم
بيرون آرند.
عجبتر آنكه چنان عقيده به هم رسانيدهاند: «تو شمشير در دست زنگى
مست داده تا خون مسلمانان بريزد و با عالمى بستيزد.» اعاذنا اللّه من هذه العقائد.[1]
[پيگيرى زيارت گروهى از زائران]
در آن حال صداى ناله جمعى به گوشم رسيد كه جامه صبرم بدريد. سر از
آستانه برداشتم و به دار السيّادة شتافم در جنب مقبره مرحوم شيخ محمد تقى بجنوردى
(اعلى اللّه مقامه) سيّدى را از اهل آستانه ديدم، ايستاده به خواندن زيارت مشغول و
جمعى از اهالى گيلان و بدوىهاى مازندران به دنبال او ايستاده كلمات سيّد را
مىخوانند و مىنالند؛ من هم با خاطر خسته و دلشكسته، در ميان ايشان رفتم، در
گوشه ايستادم، با خود گفتم البته در ميان اين زائران دلشكسته، دعا بر حال
مسلمانان صواب و مستجاب است.
[1] - يعنى:« خداوند ما را از اين عقايد در پناه دارد.»
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 114