نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 65
مقاومتى عليه قدرت، جنبه مشروع ندارد و قدرت
زمامدار، فقط ناشى از قدرت خدا است و شاه به كسى نبايد حساب پس بدهد.[1] نفى حقوق مردم در حكومت، و لزوم
تسليم در برابر دولتهاى جائر، نظريهاى بود كه افراد زيادى از آن حمايت كردند؛ از
قبيل چهرههاى معروفى مانند: بر كلى و بيلس.
اين رابطه تصنّعى در فلسفه سياسى مسيحيّت، كافى بود تا افرادى كه
حاضر به قبول اختناق اجتماعى نبوده و تحمّل استبداد را نمىكردند، از پذيرفتن
دخالت دين در نظام سياسى سرباز زنند و آنرامانع حقوق ملّت و آزادىهاى اجتماعى
قلمداد كنند.
عملكرد ارباب كليسا
شيوه رفتارى كليساييان نيز در پديد آمدن و گسترش تفكر جدايى دين از
سياست، تأثير به سزايى داشته است. بسيارى از مخالفان حضور دين در دولت، به تاريخ
حضور كليسا در دولت، استشهاد كردهاند؛ مثلا مارسيگليو (1290- 1343 م.) كه از
سلطه حكومت و دولت، بر كليسا حمايت مىكرد و حق قانونگذارى و حكومت را از پاپ و
كليسا نفى مىنمود، اينگونه استدلال مىكرد:
به شهادت تاريخ، دستگاه كليسا قدرت خود را به شيوههايى ناپسند به
كار برده و مرتكب ناروايىهاى گوناگون شده است.[2]
از مشخصههاى دوران دخالت كليسا در سياست، ثروتاندوزى ارباب كليسا و روحانيان
است، و لذا حتى كسانى كه به ظاهر، مدافع حضور دين در جامعه و حكومت بودند،
مىگفتند:
قانون بايد براى دارايى روحانيون حدودى قائل شود.[3]
دولت بايد مانع از اين باشد كه روحانيان املاك جديدى تحصيل نمايند، و حتى با وضع