نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 54
مشى نموده و حتى همين تعبيرات را به كار
بردهاند؛ مثلا خواجه نظام الملك، كه در پاسخ ملكشاه سلجوقى، به تأليف
«سياستنامه» پرداخت، از همين زاويه، رابطه دين و سياست را مطرح نموده است. او
مىگويد:
بر پادشاه واجب است در كار دين پژوهش كردن و فرايض و سنت و فرمانهاى
خداى تعالى به جاى آوردن و كار بستن.[1] خواجه نظام
الملك اين آشنايى را باعث سامان يافتن امور اجتماعى، حفظ وحدت جامعه و برقرارى
عدالت دانسته است. به نظر او سياست بايد در خدمت دين قرار گيرد و حكومتها بايد بر
وفق شرع رفتار كنند. ازاينرو، شگفتآور است كه برخى گفتهاند:
«ديانت از نظر خواجه نظام الملك در خدمت سياست و مشروعيّت آن قرار
مىگيرد»[2].
خواجه در جاى ديگر مىنويسد:
نيكوترين چيزى كه پادشاه را بايد، دين است؛ زيرا كه مملكت و پادشاهى
و دين، همچون دو برادرند؛ هرگاه سلطنت اضطرابى دارد، در دين خلل آيد و بددينان و
مفسدان پديد آيند.
و هرگه كه كار دين با خلل باشد مملكت شوريده بود و مفسدان قوت گيرند.[3] با توجه به مبانى فكرى او و متفكران
قبل از وى، پرواضح است كه خواجه نمىخواهد هر سياستى و هر سلطنتى را مشروع و توأم
با دين شمرده و همه حاكمان را تبرئه كند، بلكه او درصدد ارائه نظام ايدهآل است كه
در آن، دوگانگى تئورى سياسى و قانون مذهبى وجود ندارد و سياست ايدئولوژيك،
عهدهدار ترسيم نظام اجتماعى است؛ چه اينكه در چنين جامعه و حكومتى، قدرت سياسى و
قدرت دينى در يكجا متمركز مىشود. آيا با اين همه، تعجب ندارد كه درباره نظريه
خواجه، اين گونه قضاوت كردهاند كه: «اين ارتباط و پيوند نزديك ميان دين و ملك، به
هيچ وجه سخنى اسلامى نيست»![4]