نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 139
استبداد آنها نجات دهد:
... اظهار شك و ترديد از جانب مسلمانان درباره نوع حكومت خود، نبايد
دليل بر كفر و ارتداد آنان گرفته شود؛ ولى فرمانروايان براى آن كه حكومتشان در نظر
مردم هيبتى داشته باشد و بتوانند هر مخالف و سركشى را با نام حفظ اصول دين و رعايت
شؤون مسلمين سركوب كنند، به حكومت، حنبه دينى دادند. چنين شد كه ملوك و امرا راه
خودكامگى در پيش گرفتند و به نام دين، بحث و نظر در سياست، حتى در مسائل ساده
ادارى را حرام اعلام كردند. اين امر توان مسلمانان را براى جستجو و پژوهش از ايشان
گرفت و نشاط فكرى را در آنان كشت.[1]
تقدس حكّام
نگرش تقدسمآبانه به حكّام تاريخ انديشه سياسى، سابقهاى طولانى
دارد.
به پولس نسبت دادهاند كه «قدرتهايى كه هستند از جانب خدا مقرر
گرديدهاند، پس بر حكومت و مالكيت و طبقات، ايرادى نيست، و مسيحى نبايد بدانها اعتراضى
داشته باشد.»[2] و لوتر
مىگفت: «هيچ مسيحى نمىتواند به مخالفت با فرمانرواى خود، خوب يا بد، برخيزد،
بلكه بايد به هرگوه بيدادگرى تن دهد، هركس مقاومت ورزد، لعن خواهد شد.»[3] شيوع اين عقيده در ميان مسيحيان،
هر چند براى چند قرن حكام مسيحى و ارباب كليسا را قوّت و قدرت بخشيده و از بروز
خشم مردم در برابر خلاف كارىهاى آنان جلوگرى كرد؛ ولى در نهايت، اسباب زوال آنها
را فراهم آورد و زمينه بروز اين فكر گرديد كه چنين آيينى توان اداره جامعه را
ندارد و چه بهتر كه صبغه دينى از حكومت زدوده شود تا راه براى شكوفايى حقوق انسانى
و آزادىهاى بشرى باز شود.
شبيه اين طرز فكر در ميان برخى از علماى اهل سنت نيز وجود داشته است
و بعيد
[1] - على عبد الرزاق، الاسلام و اصلو الحكم، ص 103.