نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 111
وى پس از ذكر شواهدى براى اثبات اينكه دولت
اسلامى، از نوع دوم است، اين گونه نتيجهگيرى مىنمايد:
على كل حال رجوع حقيقت سلطنت اسلاميه، بلكه در جميع شرايع و اديان،
به باب امانت و ولايت احد مشتركين در حقوق مشتركه نوعيه، بدون هيچ مزيت براى شخص متصدى
و محدوديت آن از تبدّل به مستبدانه و تحكّم دلبخواهانه و قهر، از ضروريات دين
اسلام، بلكه تمام شرايع و اديان است.[1] همانگونه
كه در اظهارات هريك از اين دانشمندان ديده مىشود، استبداد ابعاد گوناگونى
مىتواند داشته باشد. كه گاه در شيوه به قدرترسيدن زمامدار، و گاه در شيوه عملكرد
زمامداران و گستره دخالت آنها بروز مىكند. و البته در آينده درباره هريك از اين
عوامل، در نظام اسلامى بحث خواهيم كرد.
موريس دو ورژه، معيار ديگرى نيز براى تمايز رژيمهاى استبدادى و
دموكراتيك، ذكر كرده و مىگويد:
رژيمهاى استبدادى به امور نامعقول و غير منطقى مبتنى هستند، و
رژيمهاى دموكراتيك برعكس، كوشش دارند اساس حكومت را بر مبانى عقلى و منطقى استوار
كنند.[2] اگر تعريف
فوق را بپذيريم و مبناى تفاوت قرار دهيم، حكومت دينى نيز مىتواند با ارائه مبانى
معقول و منطقى، از رژيمهاى استبدادى فاصله گيرد.
ب) دموكراسى، كنترل دولتمردان
براساس برخى نظرات، «قابل تعويض و تعقيببودن زمامداران در صورت عدم
كارآيى يا سوءاستفاده» عنصر اصلى در يك نظام مبتنى بر دموكراسى شمرده مىشود. از
اينرو گفتهاند:
ملت در موقعيتى نيست كه توانايى سازماندهى بخشهاى مختلف سياست را
داشته باشد.