1. با اينكه انديشه و آرمانهايى اجتماعى را در خود دارد، با
فرهنگ و تاريخ جامعه بيگانهاست؛
2. برخلاف مدرنيستهاى اروپايى بهندرت از انديشهها، ارزشها و
روشهاى اروپايى، شناختى واقعى دارد. از اينروست كه تكنولوژى جديد- كه آن را اغلب
با علوم جديد يكى مىانگارند- درمانى قطعى دانسته مىشود كه به مجرد خريدارى و نصب
مىتواند همه مشكلات اجتماعى- اقتصادى را يكسره حل كند.[1]
از ديگر اقدامات مخرّب پهلوى اول، در حوزه فرهنگ بود. رضاخان در راستاى شبهمدرن
نمودن ايران تلاش نمود تا بهاجبار پوشش را تغيير دهد كه در اين خصوص مىتوان به
كشف حجاب و همسان كردن لباس مردان اشاره نمود. وى برآن بود تا با اين كار، ايران
را بهلحاظ ظاهرى با غرب يكسان كند. درحقيقت پيشفرض اساسى اين الگو كه به تجدد
آمرانه نيز معروف است، اين بود كه توده مردم، مصالح و منافع خود را تشخيص نمىدهند
و شيوههاى رسيدن به آن را نمىدانند، ازاينرو ضرورى است كه نخبگان ترقىخواه،
آنان را در مسير تجدد و پيشرفت قرار دهند. بديهى است كه در اين فرايند هرجا كه
اهداف و برنامههاى ترقىخواهانه دولت و نخبگان سياسى با خواست و اراده مردم مغايرت
داشته باشد، كاربرد زور براى پيشبرد اين اهداف و برنامهها مشروعيت مىيابد.[2]
سه. هويتسازى و باستانگرايى
فرايند شبهترقى غربگرا در دوره پهلوى با تأكيد بر الگوى
باستانگرايى استمرار يافت. از اين حيث فرايند هويتخواهى اين دوره با دوره
قاجاريه و روند وابستگى به غرب، آميزهاى از سه محور باستانگرايى، تجددگرايى و
مذهبزدايى بود. بهطوركلى اقدامات فرهنگى رضاشاه بر سه محور ناسيوناليسم
باستانگرايى، تجددگرايى و مذهبزدايى قرار داشت.
در محور نخست مىتوان بدين اقدامات اشاره كرد: ترويج باستانگرايى
افراطى با تأكيد بر
[1]. همايون كاتوزيان، اقتصاد سياسى ايران از
مشروطيت تا پايان سلسله پهلوى، ص 147.
[2]. معظمپور، نقد و بررسى ناسيوناليسم تجددخواه
در عصر رضاشاه، ص 113.