برينتون، يكى از نظريهپردازان انقلاب معتقد است كه هيچ انقلابى
بدون گسترش انديشه و ايدئولوژى جديد شكل نمىگيرد.[1]
ايدئولوژى در هر انقلاب، در چگونگى پيروزى آن، نوع حكومت جايگزين و حتى در مراحل و
تحولات پس از پيروزى نيز نقشى بسزا دارد. در واقع ايدئولوژى انقلاب، نظام ارزشى
سازمانيافتهاى است كه ويژگىهاى نظام آرمانى را ترسيم مىكند و راه رسيدن به
آنها را مىنماياند.
انقلابهايى كه در آن يك ايدئولوژى واحد و سازگار با ويژگىهاى
فرهنگى آن جامعه گسترش يابد، زودتر فراگير مىشود و بسيج تودهها را درپى مىآورد.
از سوى ديگر، اين انقلابها سريعتر از ديگر انقلابها به پيروزى مىرسند و پس از
آن بىثباتىهاى كمترى خواهند داشت.[2] اما وجود
ايدئولوژىهاى متعدد در مرحله پيدايى و استمرار انقلابها مىتواند مشكلاتى را
براى انقلاب فراهم آورد و از وحدت نيروهاى انقلابى بكاهد. هرقدرتعداد ايدئولوژى
ارائهشده براى انقلاب بيشتر باشد، احتمال ثبات پس از انقلاب كمتر است. وجود ديگر
ايدئولوژىها در برخى انقلابها حتى به موضوع درگيرى پس از انقلاب بدل مىگردد.
سه. گسترش روحيه انقلابى
روحيه انقلابى پديدهاى روانشناختى و مرحلهاى بالاتر از نارضايتى
از وضع موجود است. مراد از اين روحيه، بهوجود آمدن حس پرخاشگرى عليه نظم سياسى
حاكم است. با چنين روحيه و ارادهاى است كه فرد اعتمادبهنفس مىيابد و در مقابل
راهحلهاى اصلاحگرايانه و سياستهاى سركوبگرانه حكومت مىايستد. اين روحيه نيز دستكم
بايد در ميان گروهى از نخبگان و تودهها ظهور يابد. ازاينرو، تا هنگامى كه اين
پديده روى نداده- هرچند شرايط ديگر محقق باشد- انقلابى به وقوع نمىپيوندد.
قوت و اقتدار روحيه انقلابى به عوامل مختلفى بستگى دارد؛ مانند
ويژگىهاى تاريخى و