تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در اين است كه اصلاحات ازسوى حاكمان
و بهمنظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقلاب روى مىدهد، اما انقلاب ازسوى
مردم و براى براندازى نظام حاكم پديد مىآيد. ناگفته نماند كه اصلاحات در برخى
موارد ممكن است موجب تسريع انقلاب يا فروپاشى رژيمهاى سياسى گردد. معمولًا در
اصلاحات، خشونت ديده نمىشود، بلكه تلاش مىگردد تا اصلاحات در فضايى آرام صورت
گيرد.
شورش حركتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشيان غالباً
نارسايىهاى موجود را نه به نهادها و ساختهاى اجتماعى، بلكه به افراد نسبت
مىدهند. ازاينرو، هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاكميت و يا
زدودن موضوع خاصى در حكومت است، بىآنكه تركيب نظام سياسى- اجتماعى را تغيير دهند.
از سويى ديگر، در مواردى كه شورشيان بافت اجتماعى را نشانه مىروند، طرحى براى
آينده ندارند و معمولًا اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.
هدف شورش، اعتراض به وضع موجود است. ازاينروى، هرگاه شورشيان به
تغيير در ساختار اجتماعى و سياسى بينديشند و طرحى هرچند مبهم براى آينده داشته
باشند، حركت آنها جنبه انقلابى مىيابد. از آنجاكه شورش براى آينده هدف مشخصى
ندارند، بسيارى از آنها پس از رسيدن به هدف محدود خود دچار سردرگمى شده و
نمىتوانند تصوير جامعهاى كاملًا متفاوت با وضع موجود را بنمايانند. بدينترتيب،
اغلب شورشها ازسوى نظام حاكم سركوب مىشود.
و) شرايط اجتماعى و بسترهاى روانشناختى پيدايى انقلاب
اوضاع جامعهاى كه مستعد انقلاب است، بايد در مطالعه انقلاب مورد
توجه قرار گيرد. انقلاب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد كه شرايط
دوقطبى بر جامعه