امنيتى بيش از پيش تقويت گردد. در اين راستا، بازنگرى
چارچوبهاى مسلط امرى الزامى است، چراكه تنها در اين صورت است كه شاخصها و
متغيرهاى جديد براى ايجاد امنيت و حراست از آن آشكار خواهند شد؛ امرى كه نظام جمهورى
اسلامى براى حفظ هويت انقلابى و اسلامى خود در آينده بدان نيازمند است و جهانى شدن
با شرايطى كه پديد آورده، مىتواند فرصتى بىنظير در اين راه دشوار تلقى گردد.
با اين توضيح بايد اذعان داشت كه از چالشهاى پيشروى انقلاب اسلامى،
همين پروژه جهانىسازى است. البته برخى بر اين باورند كه جهانىشدن فرايندى تاريخى
است كه از قديم روند آن آغاز شده و امرى است اجتنابناپذير. اما در تحليل عمومى آن
مىتوان گفت جهانىسازى با مشخصات خود بهعنوان پروژهاى هدفمند، ازسوى غرب براى
يكسان كردن جهان با فرهنگ خود بهكار مىرود. برخى نيز از آن با عنوان غربىسازى
جهان تعبير مىكنند. در هر حال اين موضوع در دو دهه گذشته تمامى حوزههاى اقتصادى،
تجارى، مالى، صنعتى و فناورى را متأثر ساخته و مقتضيات و مناسبات جديدى در
عرصههاى اجتماعى و فرهنگى درپى آورده است.
نوع تعامل با اين موضوع بىترديد يكى از مهمترين چالشهاى انقلاب
اسلامى است كه البته زمينههايى نيز براى تبديل شدن آن به فرصت وجود دارد. امروزه
در عرصه جهانى، فرهنگ ليبرال- دموكراسى بهعنوان نقطه اتكاى تمدن غرب سايه خود را
بر ساير فرهنگهاى جهانى گسترانيده است. وسايل ارتباطجمعى جهانى و شبكههاى
ماهوارهاى تمام تلاش خود را براى تبليغ فرهنگ ليبرالى بهعنوان فرهنگ غالب بهكار
بستهاند.
در عرصه اقتصاد نيز امروزه كشورهاى قدرتمند عرصه اقتصاد جهان را در
اختيار گرفته و با انحصار در سازمانهايى مانند تجارت جهانى، صندوق بينالمللى پول
و بانك جهانى، براى دنيا تصميمگيرى مىكنند و بدينرو تنها در راستاى جهانىشدن
اقتصاد مىكوشند. اما جمهورى اسلامى در مواجهه با تفكر ليبرال- دموكراسى امكانات و
توانايىهاى لازم و منطقى را داراست تا با شاخصهاى مطرحشده از سوى طرفداران
جهانى شدن، رودررو گردد.