«بينش توحيدى» و به جاى پرولتاريا نيز از واژه «مستضعفين»
استفاده مىكردند.[1] بدينترتيب، حزب توده و اغلب
جريانهاى فكرى- ماركسيستى در جريان و پس از پيروزى انقلاب با اقبال مردمى روبهرو
نشدند. عدمتجانس اعتقادى، وابستگى به قدرتهاى بيگانه و مخالفت با اهداف و
شعارهاى انقلاب اسلامى، ازجمله دلايل روىگردانى مردم از حزب توده بود. سرانجام در
سالهاى اوليه پس از انقلاب، سران اين حزب به همراه شمار زيادى از اعضاى نفوذى در
ارتش و ساير ادارات، دستگير و محاكمه شدند.
دو. سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران
اين گروه ماركسيستى كه در اوايل دهه 40 با فعاليت مسلحانه، مبارزه
خود را شروع كرده بود، در اوايل دهه پنجاه تقريباً از ميان رفت. در آن سالها
رهبران اصلى چريكهاى فدايى خلق دستگير شدند و پرونده اين گروه در همين سالها
بسته شد و به همين دليل در فضاى انقلابى نيز حضور نداشتند. البته چريكهاى فدايى
خلق نه پيش و نه پس از انقلاب بهدليل مسلمان بودن مردم، در ميان آنان پايگاهى نيافتند.
اين سازمان در جريان پيروزى انقلاب اسلامى نقشى ايفا نكرد. سبب اين
امر نيز همانند حزب توده، ناهماهنگى اعتقادى و اخلاقى يا به بيانى، تضاد
ايدئولوژيكى و بىاعتقادى آنها بود و همچنين وابستگى مستقيم يا غيرمستقيم آنان به
قدرتهاى خارجى.
تضاد چريكهاى فدايى خلق با انقلاب اسلامى، پس از پيروزى آن به اوج
خود رسيد. آنها از همان ابتدا شورش در گنبد را سازماندهى كردند و بر شورش خلق عرب
در خوزستان نيز دامن زدند. آنان شورش قشقايىها در فارس را تشويق و در بسيارى از
شهرهاى شمالى كشور فتنهگرى كردند. همچنين در كردستان با همكارى احزاب ضدانقلاب به
جنگ با حاميان و پاسداران انقلاب اسلامى برخاستند. سرانجام در سال 1362 با دستگيرى
بيشتر اعضاى اين سازمان، عملًا قدرت هرگونه فعاليتى از آنها گرفته شد.[2]
[1]. لطيفى پاكده، احزاب و تشكيلات سياسى در
ايران، ص 66.