responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 86

اولياى خدا يك نور واحدند».[1] شبان خنديد: «براى تو فرقى نمى‌كند كجا برويم؟» گفتم: «نه، نبايد بكند.» گفت: «پس چرا به اسم او كه مى‌رسى، روى چشمت مه مى‌گيرد؟ فرق نمى‌كنند كه؟» لال شدم. مچ گرفته بود. گفت: «تو نور واحد و اين حرف‌ها سرت نمى‌شود. درس تو هنوز به آن جا نرسيده؛ اين درس كلاس بالايى‌ها است. درس تو رسيده به‌ نان و نمك! نان و نمك او را خوردى، به او دل بستى. بين او و همه‌ى ائمه فرق مى‌گذارى. نمك گير شده‌اى.»

شناسنامه را از شيشه‌ى باجه بردم تو: «آقا لطفاً يك بليت براى مشهد!»

مى‌خواستم قبل از اين كه مشرف شوم غسل كنم. مى‌دانستم جزو آداب است. دوش هتل آب گرم خوبى داشت. ليف و صابون و كيسه هم بود براى سابيدن؛ اما اين شبان نگذاشت. گفت: «فايده ندارد، اين آب‌ها چرك ما را نمى‌شويد. اين لجن‌ها لِرد بسته. اگر بسابى هم نمى‌رود.» گفتم: «با اين سرو وضع برويم؟» گفت: «اهل بيرون كردن كه نيستند. معصوم هم كه نمى‌تواند به رجس‌[2] نگاه كند. مى‌بينند الان است كه بارگاهشان نجس شود.

دستور مى‌دهند زود بيايند ما را تطهير كنند كه همه جا را به گند نكشيم. تا مى‌آيند بشويندمان زود نيت مى‌كنيم: خدايا ما را از پاكيزگان قرار بده‌[3] و اين مى‌شود غسل زيارت!» گفتم: «چه زرنگى!» گفت: «كسى براى ملاقات رود غسل مى‌كند، عاقل؟» شير آب را بستم. يكى در گوشم زيارت جامعه مى‌خواند: «ولايتتان زيبامان كرد، چرك روحمان را گرفت، جانمان را


[1] -« أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ»؛ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره

[2] - سوره‌ى احزاب( 33): آيه‌ى 33« يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»

[3] -« اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ»؛ مفاتيح الجنان، دعاى هنگام غسل زيارت

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 86
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست