responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 82

ترس هم كه معلوم است دارد. وقتى تمام زندگى معنوى آدم به رشته‌ى به اين نازكى بند باشد. يك روز، فقط اگر يك روز، اين ريسمان نازك عشق را موريانه‌اى بپوساند، ما به كجا پرتاب خواهيم شد؟

به ابديت لايزال نيستى؟ به ناكجاى بى وجود؟ خلاء مطلق؟

حال من، مثل غارى است كه قبلًا دهانه‌اى به روشنايى داشته، دهانه‌اى كه از آن نور و گرما مى‌ريخته تو و لجن ديواره‌ها و كپك زمين را مى‌خشكانده است.

ولى حالا سنگهاى خود ساخته‌ام تمام مسير عبور نور را بسته‌اند. شده‌ام غار بى‌منفذ. و البته غار بى‌منفذ كه اسمش غار نيست، شكافى توى زمين است. هيچ كس هم نمى‌فهمد كه روزى غار بوده، چون حالا مدفون زير سنگهاست. تنها فرقى كه بين من با خاك و سنگ اطرافم مانده، اين است كه پيش از بسته شدن دهانه‌ى روشناييم، كسى نامهاى شما را انگار در من فرياد كرده است. فرياد كرده «محمد صلى الله عليه و آله»، «على عليه السلام»، «فاطمه عليها السلام»، «صادق عليه السلام»، «رضا عليه السلام ...». الآن من مسدود شده‌ام ولى نه كه غار بوده‌ام هنوز اين نامها در من تكرار مى‌شود. پژواك اسمها لاى ديواره‌ها و سنگهام مانده. تنها بارقه‌ى اميدى كه حالا هست همين است كه رهگذرى از اين جا بگذرد و پژواك اين نامها را از زير صخره‌ها بشنود، سنگها را بزند كنار و باز مرا به روشنايى برساند.

تمام دلخوشى من، به پژواك نامهاى شماست. چه شيرين است نامهاتان.[1]


[1] -« فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُمْ»؛ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 82
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست