نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه جلد : 1 صفحه : 81
تمام دلخوشى من!
دوستان خدا، تمام دلخوشى من، به نامهاى شماست. نه از رفتارتان چيزى
در من هست، نه از باورهاتان. از آن يقين عميقى كه شما را استوانههاى زمين مىكند
در من اثرى حتى نيست. تمام رابطهى من با شما به اسمهاتان بند است. به نخ نازك
كلمه.
من فقط همين را درخودم سراغ دارم كه وقتى اسمهاتان مىآيد جوريم
مىشود. يك جورى كه مثل اول عشق است. مثل وقتى است كه از كسى يك خاطرهى خيلى خوب
داريد والبته من با همين نخ خيلى خوشم.
وقتى فكرش را مىكنم كه مىشد اسمهاتان را ندانم، مىشد هيچ طوريم
نشود. از تكرار واژهى- حسين عليه السلام-. مىشد دلم نخواهد بزنم به سر و سينه.
وقتى اين فكرها را مىكنم مىگويم: «عجب نخى.»
البته اين وضعى كه من هستم حسودى و ترس دارد. حسودى به آنها كه شما
برايشان فقط يك واژه نيستيد. وقتى بودن و نبودن اسمهاتان اينقدر فرق مىكند پس بود
و نبود نورتان و خودتان درون كسى؟ واى چه اتفاقى مىشود؟
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه جلد : 1 صفحه : 81