responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 65

هياهو بر سردر همه‌ى تنهايى‌هاى من تار تنيده است و من روزها است سال‌ها است به نام آن كه مرا آفريد هيچ نمى‌خوانم.

تلفن! حرف مى‌زنم ... ساعت‌ها. با يكى كه اصلًا برايم مهم نيست چه مى‌گويد. حتى مهم نيست چه مى‌گويم. حرف هايى كه نمى‌خواهيم بزنيم.

از هر درى. حرف‌هايى كه فقط براى نشنيدن صداى «ب» خوب‌اند.

پيتزا، رستوران، كافه، سوپر ... تنوع زياد شده؛ اصلًا همين كه پاى قفسه‌ها بايستم و همه را ببينم و يكى را انتخاب كنم، خودش كلى از وقت را گرفته.

مى‌شود ليس زدن بستنى و گاز زدن بلال را بيش‌تر طول داد، جوك‌هاى بيش‌ترى گفت. خيلى كارها مى‌شود كرد. من كه ديگر مثل قديم‌ها ساده نيستم كه يك جا بنشينم تا آن حزن عميق مثل مه بيايد و روى دلم را بگيرد و بعد ... من حالا ديگر خيلى كارها بلدم.

كنار جوى‌ها و رودها پى نگاه خيره‌ى من به زلال آب مى‌گردى تا آن تلنگر بزرگ را به روحم فرود آرى؟ من كه گفتم زرنگ شده‌ام. كنار رودخانه‌ها فقط اجاق مى‌سازم، گوشت كباب مى‌كنم و به دندان مى‌كشم.

زلال آب؟ «هه! هه!» من واقع گرا شده‌ام رها از اين حس‌هاى شاعرانه.

منتظرى من با حسرت به كوره راه‌هاى بى‌سرانجام نگاه كنم و از شوق رفتن پر شوم تا بگويى كه چى گم كرده‌ام؟ نه! گذشت آن روزها!

من حالا در ابتداى كوره راه مى‌ايستم و به بنگاهى محل مى‌گويم: «چقدر خرج بر مى‌دارد اگر بخواهم سنگ‌ها را از اين راه باريك بالا ببرم؟ آن بالا مى‌خواهم ويلا بسازم!»

منتظرى كه دلم تنگ شود، بغضم بگيرد، اشكم بريزد، سرم را بكوبم به ديوار، بنالم:

من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگان‌

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 65
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست