responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 126

واداشت بگريزد. فاطمه عليها السلام به دورها خيره بود، به نورى كه از مهتاب پشت پنجره به درون مى‌ريخت.

«همانطور كه امشب از خانه‌ى پدرم به خانه‌ى شما آمدم يك روز يا يك شب، از خانه‌ى دنيا به آخرت خواهم رفت» سكوت، چون هاله‌اى دوتائيشان را بغل مى‌كند. لاى مهتاب اتاق، هر دو به سفر مى‌انديشند. به او كه در پايان راه منتظر هر دوشان ايستاده است.

عشق كوچك در لابلاى عشق بزرگ گم مى‌شود. عشق بزرگ دوباره عشق كوچك را برمى‌گرداند، دوباره آن را مى‌گذارد در قلبهاى مسافر.

فاطمه عليها السلام ناگهان به چشمهاى مردش خيره مى‌شود. هر دو نگاه از شعله‌هاى عشق پرند: «على!» انگار نمى‌خواهد جواب دهد تا او دوباره صدايش كند: «على! تو را به خدا! مى‌آيى امشب را نماز بخوانيم؟ مى‌آيى با هم تا صبح خدا را بخوانيم؟»

گفت: بعضى «هم قدمها» مى‌روند در جاده‌هايى كه آنها را به هم مى‌رساند، يكيشان مى‌كند.

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 126
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست