responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 103

و بالا رود، صدايش كند و دستش را بالا بگيرد، فقط گفتن جمله‌ى كوتاه «على مولاست» نبود. كار اصلًا اينقدرها ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت. فصل سختى بود.

بيعت با «على» عليه السلام مصافحه‌اى ساده نبود. مصافحه با همه‌ى رنج‌هايى بود كه براى ايستادن پشت سر اين واژه‌ى سه حرفى بايد كشيد. ايستادن پشت سر واژه‌اى سه حرفى كه در حق، سخت گير بود. اين روزها ولى همه چيز آسان شده است. اين روزها «على مولاست» تكه كلامى معمولى و راحت است.

اگر راحت مى‌شود به همه‌ى تيرك‌هاى توى بزرگراه تراكت سال اميرالمؤمنين زد و روى تابلوهاى تبليغاتى با انواع خطها نوشت «على»!، اگر خيلى راحت و زياد و پشت سر هم مى‌شود اين كلمه را تكرار كرد و تكرار، حتماً جايى از راه را اشتباه آمده‌ايم. شايد فقط با اسم يا خط بى‌جان مصافحه كرده‌ايم وگرنه با او؟! .. كار حتماً سخت بود، صبورى بى‌پايان بر حق، تاب آوردن عتاب‌هايش حتماً سخت بود.

آن «مرد ناشناس» كه ديروز كوزه‌ى آب زنى را آورد، صورتش را روى آتش تنور گرفته «بچِش! اين عذاب كسى است كه از حال بيوه زنان و يتيمان غافل شده». آن «مرد ناشناس» سر بر ديوار نيمه خرابى در دل شب دارد مى‌گريد: «آه از اين ره توشه‌ى كم، آه از راه دراز» و ما بى‌آن كه بشناسيمش، همين نزديكى‌ها جايى نشسته‌ايم و تمرين مى‌كنيم كه با نامش شعر بگوييم، خط بنويسيم، آواز بخوانيم و حتّى دم بگيريم و از خود بيخود شويم.

عجيب است! مرد هنوز هم «مرد ناشناس» است.

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 103
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست