روشن است كه چنين صفات و شرايطى فقط در عالمان دين و روحانيت يافت
مىشود و ازاينرو در انديشه استاد، رهبرى جامعه اسلامى بايد در دست روحانيت و در
رأس آن فقيه جامع الشرايط باشد.
بديهى است افرادى مىتوانند عهدهدار چنين رهبرى شوند كه در متن
فرهنگ اسلامى پرورش يافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامى آشنايى كامل
داشته باشند و ازاينرو تنها روحانيت است كه مىتواند نهضت اسلامى را رهبرى نمايد[2].
استاد شرط استمرار پيروزى انقلاب اسلامى را اتكاى آن به روحانيت
مىداند و معتقد است كه در صورت حذف آن و افتادن رهبرى به قشر «روشنفكر» نه تنها
انقلاب كه اسلام با خطر «مسخ» مواجه خواهد شد.
انقلاب ايران اگر در آينده بخواهد به نتيجه برسد و همچنان
پيروزمندانه به پيش برود، مىبايد باز هم روى دوش روحانيون قرار داشته باشد. اگر
اين پرچمدارى از دست روحانيون و روحانيت گرفته شود و به دست به اصطلاح «روشنفكر»
بيفتد، يك قرن كه هيچ، يك نسل كه بگذرد، اسلام به كلى مسخ مىرود[3].
استاد با اينكه روحانيت را يگانه رهبرى مىداند كه مىتواند اسلام و
انقلابش را به سوى اهداف متعاليش هدايت كند، اما معتقد است كه سازمان روحانيت
احتياج به اصلاحاتى دارد و بعضى آفات دامن آن را گرفته كه بايد نه حذف، بلكه اصلاح
گردد، كه يكى از اين آفات بىاطلاعى يا كماطلاعى از مقتضيات زمان و مكان است و
ازاينرو ايشان تصريح مىكند كه
امروز ما به خواجه نصير الدينها، بو على سينا، ملاصدراها، شيخ