نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 520
انسانگرايى ژان پل سارتر به قول يكى از
نويسندگان معاصر مظهر اضطراب دنياى غرب از خالى شدن زير پايش است. اين نويسنده تحت
عنوان دو چهره نيهيليزم امروز غرب مىگويد: «آن بورژوازى پر شورى كه (باستى) را
فتح كرده و پرچم ناسيوناليسم را برافراشت، امروز چيزى ندارد كه بدان بينديشد مگر
بىانديشگى! نسل جوان اروپايى بر نقطه پوچ ايستاده است. امروز غرب دارد صادراتش را
تحويل مىگيرد: آشوب اجتماعى، نوميدى، سرگردانى، حس حقارت، نيهيليزم را. او همه
اينها را به ملتها و تمدنهاى ديگر تحميل كرده بود ...
نيهيليست چنين مىانديشد كه براى من نيست، بگذار مال هيچ كس نباشد
... و بدين جهت به جانب انهدام خود ميل مىكند. اما عكسالعمل ديگر را در پيدايش
نوعى فلسفه (بشر دوستانه رومانتيك) مىبينيم كه در سطوح مختلفى روشنفكران غرب را
به خود مشغول داشته است.
يك سر آن راسل است با ديده ساده عملى و سر ديگر آن سارتر با ديد
فلسفى پيچيده و سخت و بىآرام و در اين وسط روشنفكران سياست و اقتصاد مثل
(تيبورمند) كه مىكوشند راههاى عملى براى مشكلات خود و ديگران بيابند.
اما سارتر ... با آن مشرب عارفانه و آزادىاش از هر چه رنگ تعلق
پذيرد و آن تئورى پيچيده مسئوليت و تعهدش، نمودى ديگر از روح غربى است كه با نوعى
حس گناه مىخواهد جبران مافات كند. سارتر مانند رواقيها به برادرى و برابرى بشر
معتقد است و به حكومت جهانى، به آزادى و اختيار و به پرهيزكارى و پارسايى. سارتر،
امروز نماينده آن تمايل روشنفكرانه در غرب است كه مىخواهد با افكندن خود به دامن
(بشريتى كلى) خود را از اضطراب خالى شدن زير پايش برهاند ... با جانشين كردن
هومانيسم به جاى مذهب، از خداى كلى بشريت كه جانشين خداى كهن شده است، براى خود و
تمام غرب طلب آمرزش مىكند.»
نتيجه بارز انسان گرايى سارتر، همان است كه هر چندى يك بار او را
مىبينيم كه بر مظلوميت اسرائيل اشك تمساح مىريزد و از ستم اعراب، بالخصوص
آوارگان فلسطين، نالهها سرمىدهد.[1]