نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 476
طور كلى صادق باشد براى (مشمول) نيز صادق
است. اما استدلال رياضى يكى از صور قياسى است كه در آن، رابطه (اندراج) ملحوظ نيست
بلكه در آنجا رابطه (تساوى) يا (معادل بودن) منظور است و مقادير معادل را به جاى
هم مىگذاريم و نتايج ضرورى به دست مىآوريم.»
اينكه در مقام فرق قياس به اصطلاح صورى و برهان رياضى در بالا گفته
شد كه در اولى رابطه (اندراج) در كار است و در دومى رابطه (تساوى)، مخدوش است زيرا
همان طورى كه منطقيين تحقيق كردهاند (قياس مساوات) كه مورد استفاده رياضيات است
منحل به دو قياس است و در قياس دوم رابطه اندراج ملحوظ است و تا قياس دوم مدد نكند
ذهن به مقصود خود نمىرسد. مثلا آنجا كه استدلال مىكنيم كه (زاويهA مساوى
است با زاويهB و
زاويهB مساوى
است با زاويهC) ( نه
با خود زاويهC) سپس
اين نتيجه را مقدمه ديگرى كه در آن، رابطه اندراج ملحوظ است و ذهن از كلى به جزئى
سير مىكند قرار مىدهيم به اين ترتيب: (زاويهA مساوى است با زاويهC و هر چند مقدار مساوى با يك مقدار، مساوى
يكديگرند پس زاويهA مساوى است با زاويهC) . چنانكه ملاحظه مىشود خلاقيت ذهن مديون
همين قياس به اصطلاح صورى است كه ذهن را از (كلى) به (كمتر كلى) عبورداده، چيزى كه
هست چون اين قياس دوم در همه موارد به يك نحو به كار برده مىشود و همواره انسان
نسبت به آن حضور ذهن دارد در فرمول رياضى دخالت داده نمىشود.[1]
انكار احكام اوليه
حقيقت اين است كه انكار (احكام بديهيه اوليه) مستلزم شك در همه چيز
است حتى شك در خود شك، و حدفاصل فلسفه و منطق مىباشد سوفسطائىگرى همين است.
در اينجا بى مناسبت نيست كه گفتار فليسين شاله را- كه پيرو منطق و
فلسفه تجربى است و مخصوصا تحت تأثير شديد مسلك وضعى و ظاهرى اگوست كنت است- راجع
به اين مطلب نقل و انتقاد كنيم. وى در (كتاب) متدولوژى فصل (روش علوم فيزيكى و
شيميايى) مىگويد:
«استقراء عبارت است از استدلالى كه در آن ذهن با اتكاء به تجربه از
معرفت به حال جزئيات به قانون دست مىيابد، يعنى وقتى فرضيهاى در نتيجه توافق آن
با تمام امور مشاهده