نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 44
عبارت ايشان چنين است: «نفس هم خود را
مىيابد و هم آثار افعال خود را از قبيل انديشهها و افكار. اين يافتن به طريق
حضورى است نه حصولى؛ يعنى: نفس با واقعيت خود، عين واقعيت آنها را مىيابد و چون
معلوليت عين واقعيت وجود آنهاست، پس ادراك اين آثار عين ادراك معلوليت آنهاست به
عبارت ديگر، نفس به علم حضورى، هم خود را مىيابد و هم آثار و افعال خود را و اين
آثار و افعال را متعلق الوجود به خود مىيابد و اين نحو درك كردن عين ادراك
معلوليت است».[1]
ايشان در باب جوهر و عرض مىنويسد: حقيقت مطلب اين است كه ما واقعيت
جوهر و واقعيت عرض- يعنى: جوهر بودن جوهر و عرض بودن عرض- و به عبارت ديگر، واقعيت
استقلال وجودى و واقعيت نيازمندى را در باطن نفس خود شهود كردهايم. منشأ پيدايش
اين شهود باطن است. مىتوان اين بخش از سخنان ايشان را از نفيسترين مطالب
معرفتشناسى به حساب آورد؛ مطالبى كه پاسخگوى شبهات هيوم و كانت است؛ زيرا آنها
را ساختهئ ذهن و عادت به حساب آورد و كانت آنها را قالب ذهن قلمداد كرد،
بهگونهاى كه معرفت بشرى برآيند ذهن و عين شد و شناخت واقع آنگونه كه هست، محال
تلقّى گرديد.[2]
اگر چه شهيد مطهرى در ارجاع مفاهيم فلسفى به علوم حضورى از علامه
طباطبايى تبعيت مىكند، ولى نحوه ارجاع مفاهيم علت و معلول ابتكار خود ايشان است.[3]
3- 11- عدل الهى: استاد مطهرى مانند متقدّمين، بحث عدالت خداوند را
به عنوان يك بحث پيشينى مطرح مىكند؛ يعنى ايشان ابتدا وجود خداى عادل، حكيم،
خيرخواه و ... را مىپذيرد و بعد درصدد توجيه شرور برمىآيد. وى معتقد بود كه شر
نمىتواند مخلّ براهين خداشناسى باشد مگر آنكه در مسائل مربوط به مبدأ و معاد، راه
و روش عالمان طبيعى را در پيش گيريم كه در آن صورت با مشكل مواجه خواهيم شد؛ يعنى
اگر عدلالهى و جواب اشكالات آن با مطالعه درباره پديدههاى خلقت و نظامات جارى و
حكمتهاى مكتوم در آن حلّ و فصل شود، در مواجه با مسايلى كه در متن خلقت، توجيه آن
از نظر عدل و ظلم و نظام احسن مشكل است، انديشه درباره خداوند متزلزل مىگردد.