«انگيزه نيايش، نتيجه ضرورى اين امر است كه در عين اينكه در قوىترين
قسمت از خودهاى اختيارى و عملى هر كس خودى از نوع اجتماعى است، باوجود اين، مصاحب
كامل خويش را تنها در جهان انديشه (درون انديشى) مىتواند پيدا كند ... اغلب مردم،
خواه به صورت پيوسته و خواه به صورت تصادفى در دل خويش به آن رجوع مىكنند.
حقيرترينفرد برروى زمين با اين توجه عالى، خود را واقعى و با ارزش احساس مىكند.»[10]
ويليام جيمز درباره عمومى بودن اين حس در همه افراد چنين مىگويد:
«احتمال دارد كه مردمان از لحاظ درجه تأثير پذيرى از احساس يك ناظر
درونى در وجودشان با يكديگر اختلاف داشته باشند. براى بعضى از مردم بيش از بعضى
ديگر اين توجه، اساسىترين قسمت خودآگاهى را تشكيل مىدهد. آنان كه بيشتر چنين
هستند محتملًا