responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 304

او را (هستى نيست، پس هستى نيستى است و از تركيب و جمع ايندو «شدن» و «حركت» محقق مى‌شود) صحيح مى‌دانستيم، كه نمى‌دانيم، در آن صورت مى‌توانستيم حركتها را بى‌نياز از محرك بيرونى بدانيم و چون در آن صورت عين استنتاجها و ضرورتهاى ذهنى درخارج نيز بود، همان‌گونه كه استنتاج مفاهيم از يكديگر ضرورى است (مثلًا هستى بالضروره منتهى به نيستى مى شود و نيستى از آن استنتاج مى‌شود) جريان عالم خارج نيز چنين بود.

ولى ماركسيستها اين نظر هگل را قبول ندارند و اين قسمت از فلسفه او را پوسته‌هاى ايده‌آليستى مى‌دانند و مدعى هستند كه آن را دور ريخته‌اند و فلسفه‌شان بر اساس علت و معلول است نه دليل و نتيجه. لذا اينها تضاد را به منزله علت حركت مى‌دانند اما هگل تضاد را علت حركت نمى‌دانست بلكه تضاد هستى و نيستى را اجزاء تشكيل دهنده حركت و دليلهايى مى‌دانست كه حركت را به عنوان يك نتيجه ايجاب مى‌كنند. در حالى كه ماركسيستها تضادها را علت حركت مى‌دانند نه دليل منطقى آن و همين‌جا به بن‌بست مى‌رسند.

مى‌پرسيم: آيا حركت را بايد با تضاد تعليل كرد يا تضادها را با حركت؟

مى‌گويند: هر چيز در درون خودش نطفه نيستى خودش را دربردارد. دراين صورت اين سؤال مطرح مى شود كه آيا نطفه نيستى خود را بالقوه دارد يا بالفعل؟

اگر بگويند بالفعل‌دارد، لازمه‌آن اين‌است كه اولًا هيچ چيز موجود نباشد چون هرچيز بايد بالفعل با آنتى‌تز خود (علت عدم خود) همراه باشد يعنى نباشد؛ ثانيا، گذشته‌از اين‌اشكال، اگر هر شى‌ء بالفعل آنتى‌تز خود را همراه داشته‌باشد بايدگفت هر شى‌ء دو شى‌ء است و اين خلاف فرض است و آنان نيز چنين چيزى نه گفته‌اند و نه‌مى‌گويند. پس ناچار بايد بگويند كه شى‌ء نفى خود را در بطن خود بالقوه دارد و تدريجا آن نفى و انكار در درون خود رشد مى‌كند و بعد در اثر جدال و نزاع بين شى‌ء و ضد شى‌ء از بين مى‌رود، كهنه از بين مى‌رود و نو باقى مى‌ماند.

خود تعبير نو و كهنه دليل بر اين‌است كه ضدشى‌ء بعدا متولد مى‌شود و رشد مى‌كند، اگر همزاد با شى‌ء بود تعبير نو و كهنه معنى نداشت. پس رشد كردن ضد در درون شى‌ء، چيزى جز حركت و تغيير نمى‌تواند باشد و قهرا مسأله نياز به محرك به قوه خود باقى است و بايد بررسى كرد كه آيا حركت هميشه نيازمند به محركى بيرون از ذات خودش است كه مدعاى ماست و اگر هم به فرض نتوانيم اين را ثابت كنيم در هر صورت حرف اينها كارى از پيش نبرده است.

نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 304
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست