نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 299
همبستگى مكانيكى تجاوز نمىكند. اين يك نوع
همبستگى است.
يك نظريه ديگر درباره تركيب جامعه هست و آن اين است كه: به معنى
واقعى نه به صورت شعر و مجاز (بنى آدم اعضاى يك پيكرند) يعنى واقعا جامعه حكم يك
پيكر را دارد و يك حيات بر جامعه حكم فرماست. تركيب جامعه نوعى تركيب است كه با
تركيبهاى ديگر شباهت ندارد، مختص به خودش است، ضمن اينكه افراد استقلال دارند در
حدى كه حتى مىتوانند بر ضد اين اندام قيام كنند، در عين حال يك روح بر جامعه
حكمفرماست كه افراد و اجزاء را در خدمت خود دارد، يعنى واقعا- نه مجازا- هر فردى
حكم يك سلول را دارد، كه اين همان مسأله شخصيت جامعه است ما بايد اين را مستقل بحث
بكنيم چون قطع نظر از حرفهاى امروزىها اين مسأله مورد بحث بوده كه آيا قرآن براى
جامعه شخصيت قائل است يا شخصيت قائل نيست؟ همان مسأله حيات اقوام است كه اقوام
زندگى دارند: لِكُلِّ امَّة اجَلُ امت به خودى خود حيات و عمر دارد، و پايان و اجل
دارد، كه اين در ميان جامعه شناسان جديد هم نظريه خيلى قويّى هست و دور كهيم معروف
نظريهاش در باب جامعه همين است، معتقد است كه جامعه از خودش يك تشخص دارد، از
خودش يك حيات دارد، از خودش روح دارد و از خودش اصالت دارد، منتها تا حدى پيش
مىروند كه مىگويند اصلًا فرد امر اعتبارى است، فقط جامعه است و فرد نيست. اينها
بر خلاف كسانى كه فرد را اصيل و جامعه را اعتبارى مىدانند و در واقع براى جامعه
هيچ حكمى قائل نيستند، جامعه را اصيل مىدانند و فرد را اعتبارى. البته در اين حد
كه حرفشان درست نيست ولى تا آن مقدار درست است.
حال اگر اين طور باشد حرف هگل هم مىتواند تا اين حد درست باشد كه
جامعه به اعتبار اينكه خودش يك حيات دارد مىتواند متكامل باشد چون يك شخصيت است،
امر اعتبارى نيست و افراد به منزله سلّولهاى بدن جامعه هستند. در يك اندام دائما
سلولها عوض مىشوند ولى آنكه اصالت دارد خود آن اندام است كه بايد باقى بماند و
باقى مىماند. اگر اين حرف را بگوييم، جامعه به حسب سرشت خود متكامل است، جامعه يك
سرشت دارد همينطوركه فرد سرشت دارد.[1]