نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 287
عبرت نائينى مىگويد:
چون
نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست
عالم
همه آيات خدا هست و خدا نيست
در
آينه بينيد همه صورت خود را
آن
صورت آئينه شما هست و شما نيست
هر
جا نگرى جلوه گه شاهد غيبى است
او
را نتوان گفت كجا هست وكجانيست
اين
نيستى هست نما را به حقيقت
در
ديده ما و تو بقا هست و بقا نيست
درويش
كه در كشور فقر است شهنشاه
پيشنظر
خلق گدا هست و گدا نيست
بى
مهرى و لطف از قبل يار به (عبرت)
از
چيست؟ ندانم كه روا هست و روا نيست
حقيقت اين است كه خود هگل متوجه اين نكته بوده است كه آنچه او به نام
(جمع نقيضين) مىخواند غير آن چيزى است كه منطق و فلسفه آن را ممتنع مىداند.
پيروان هگل بيش از خود هگل، (هِگليست) از آب در آمدهاند. پل فولكيه در رساله
ديالكتيك تحت عنوان (ديالكتيك هگل و تناقض) مىگويد:
«به عقيده هگل روش ديالكتيكى كه بر طبق آن انديشه (مثال مطلق) در
طبيعت و در ذهن صورت واقعيت مىپذيرد بر اساس تناقض مبتنى است ولى بايد متوجه بود
كه ديالكتيك هگل اصل عدم اجتماع ضدين را به كلى طرد نمىنمايد و از اين لحاظ با
ديالكتيك قديم كه اصل عدم اجتماع ضدين را اساس اصلى خود مىدانست فرقى ندارد ...
هگل اگر چه ظاهرا خلاف آن را اظهار مىدارد ولى در باطن مانند همه افراد بشر اصل
عدم اجتماع ضدين را قبول دارد ...»
پل فولكيه مىگويد:
«هگل خود نيز برخلاف آنچه به او گاهى نسبت داده شده قائل به اصل
امتناع اجتماع متناقضان بوده است و گفته او در باب اجتماع و ارتفاع نقيضين مربوط
به تناقضهاى ظاهرى است نه واقعى. هگل قائل بوده است به اينكه آنچه در فكر انسانى
واقعا حقيقى است هميشه حقيقى مىماند و تماما در ضمن تاليفهاى بعدى قرار مىگيرد
و پيشرفت فكر منحصرا عبارتاز طردآن قسمتهايىاز علماست كه غلط بودن آنها معلوم
شدهباشد.»[1]