نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 228
وجدان در كلام امام صادق (ع)
شخصى آمد خدمت امام صادق عليهالسلام و عرض كرد: به چه دليل من به
وجود خدا اعتقاد پيدا كنم؟ امام از راه تحليل وجدانى وارد شد، فرمود: هيچ اتفاق
افتاده كه سوار كشتى شده باشى؟ گفت: بله. فرمود: و هيچ اتفاق افتاده كه باد تندى
بوزد و دريا فوق العاده متلاطم بشود (و شايد اين تعبير هم باشد كه كشتى شكسته
باشد) به طورى كه از همه چيز مايوس شده باشى؟ گفت: اتفاقا پيش آمده. فرمود: در
همان وقت هيچ احساس كردى كه قدرتى وجود دارد كه اگر بخواهد، تو را نجات مىدهد؟
گفت بله. فرمود: او همان خداست. آن وقتى كه تو از تمام اسباب و علل و عوامل بريده
شوى، اين وجدان تست كه خواه ناخواه نمىگذارد تو مايوس باشى، چون واقعا چنين چيزى
در وجدان تو هست، حكم مىكند كه هست وقتى مشيتش بر انجام كارى تعلق بگيرد، سلسله
اسباب و مسبّبات در مقابل آن چيزى نيست.
اين نظريه كه نظريه وجدان بود همانطور كه عرض كردم يك نظريه خاصى است
و تكيهاش بر عاطفه يا اراده و يا عقل نيست، تكيه اش تنها بر وجدان است. آيا اين
نظريه قابل انتقاد هست يا نه؟[1]
نقد نظريه كانت در مورد وجدان اخلاقى
الف- تحقير فلسفه
در اين نظريه در عين اينكه نكات عالى و لطيف زيادى هست، قابل انتقاد
است و يك سلسله انتقادهااز آن شده است، انتقادهايى كه واقعاهم درست است. حالا فى
الجمله عرض مىكنم، بعد ممكن است بيشتر شرح بدهم.
اولًا در اين نظريه، محصول عقل نظرى و به قول ما فلسفه بيش از حد
تحقير شده است.
نظريه كانت كه مىگويد ما از راه عقل نظرى هيچ يك از اين مسائل را
نمىتوانيم اثبات كنيم، اشتباه است. اتفاقا از راه عقل نظرى- بدون اينكه ما
بخواهيم راه وجدان و عقل عملى را انكار كرده باشيم- هم آزادى و اختيار انسان را
مىتوانيم اثبات بكنيم، هم بقاء و خلود نفس را، هم وجود خدا را و هم خود فرمانهاى
اخلاقى را. همين فرمانهايى كه انسان از وجدان الهام