نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 226
واردبشويم آخرش مىرسيم به اينجا كه انسان
يك موجود مجبور است، ولى وقتى به حس اخلاقى و وجدان خودمان مراجعه مىكنيم، در
وجدان خودمان انسان را آزاد و مختار مىيابيم آزادى و اختيار را با حس درونى و با
ضمير اثبات مىكند.[1]
حرف كانت در اثبات اختيار جديد نيست: اين هم حرف تازهاى نيست. خيلى
افراد ديگر هم اختيار را از راه حس درونى اثبات مىكنند. مولوى مىگويد:
اينكه
گويى اين كنم يا آن كنم
اين
دليل اختيار است اى صنم
پس از نظر او انسان به حكم وجدانش، نه به حكم دلايل فلسفى، موجودى
مختار و آزاد است.[2]
اثبات بقا و خلود نفس توسط وجدان
بعد از همين جا مسأله بقاء و خلود نفس را اثبات مىكند. مىدانيد كه
يكى از مسائل مهم بشريت هميشه اين بوده است كه آيا روح يا نفس انسان بعد از مردن،
باقى و جاويدان و در عالم ديگرى سعادتمند و يا شقاوتمند است، يا نه، نفس يا روح
انسان با مردن انسان تمام و فانى مىشود؟ اين يكى از مهمترين مسائل فكرى و فلسفى
دنياست. امروز هم اگر شما به همين دنياى به اصطلاح ماشينى اروپا برويد باز فلاسفه
بزرگ اروپا را مىبينيد كه بعضى از آنها مادى هستند و بعضى روحى. كانت معتقد است
كه با براهين فلسفه نمىشود بقا و خلود نفس را اثبات كرد ولى وجدان انسان مىگويد
نفس باقى و خالد است، هميشه هست و در دنياى ديگرى پاداش يا كيفر مىبيند. مىگويد
دليلش اين است:
وجدان انسان به او فرمان صداقت، امانت، درستى، عدالت، مىدهد انسان
در عمل هميشه مىبيند كه صداقت، امانت، درستى، عدالت و غيره لزوما در اين دنيا
پاداش ندارد، و نيز اينها از نظر رسيدن به پاداشهاى دنيوى براى انسان قيد و بند
است. اگر آدم اين قيد و بندها يعنى صداقت، امانت، عدالت و غيره را از ميان بردارد،
به آسانى به پاداشهاى دنيوى مىرسد.
همه انسانها اين را احساس مىكنند كه اينها براى انسانيت قيد و
محدوديت ايجاد مىكند. با اين حال باز از اندرون و ضمير انسان فرمان به صداقت،
امانت، عدالت و غيره مىدهد. او دست از فرمان خودش بر نمىدارد. اين براى چيست؟
براى آن است كه در عمق ضمير و