نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 186
ما از كجا مىدانيم كه مثلا بوعلى فيلسوف يا
طبيب بوده و يا سعدى شاعر و اديبى با ذوق بوده است؟ ما كه با اشخاص مختلف از دوست
و رفيق و معلم و شاگرد و همكلاسى هميشه روبرو مىشويم، از كجا مىفهميم كه آن يكى
باهوش و ديگرى كم هوش و سومى با معلومات و چهارمى كم اطلاع است؟
بديهى است كه از آثار و نوشتههاى آنها كه مطالعه مىكنيم. ما كه هوش
و عقل و معلومات آنها را نمىتوانيم مستقيما مشاهده كنيم يا لمس نماييم.
اساسا چيزهايى از قبيل انديشه و معلومات، قابل حس و لمس نيست. فرضا
مغز آنها را تشريح كنيم يا با وسايلى از مغز آنها عكسبردارى كنيم، ممكن است يك
سلسله آثار در آن مغزها ببينيم ولى هرگز انديشهها را نمىتوانيم حس كنيم يا لمس
نماييم، بلكه ما آنچه از قبيل انديشه و عقل و هوش است، جز همان مقدار كه در درون
خود داريم- يعنى عقل و هوش و انديشه خود را- مستقيما درك نمىكنيم. ما تنها به
معلومات و عقل و انديشه خود مستقيما دسترسى داريم و بس. از اين رو هيچ عقل و
انديشهاى در دسترس تجربه مانيست كه بتوانيم با آزمايش، رابطه يك اثر را با آنها
درك كنيم، بلكه از نظر تجربى، از وجود عقل و انديشهاى جز عقل و انديشه خودمان بى
خبريم.
در عين حال چرا و به چه دليل به وجود عقل و انديشه در ساير افراد
انسان حكم مىكنيم و شك نداريم و به چهدليل از روىآثار و مصنوعات و تجليات
عملىآنها به ميزان عقل و هوش و انديشه و معلومات و ذوق و احساس آنها پى مىبريم؟
مگر دكارت نمىگفت كه حيوانات- عموما به استثناى انسان- ماشينهاى غيرذى شعورى
هستند و طورى ساخته شده اند كه شبيه جاندارها عكس العمل نشان مىدهند؟ از كجا كه
اين طور نباشد؟ من كه مستقيما از وجود هيچ عقل و هيچ انديشه و احساس؟ منحصرا در من
وجود داشته باشد و در هيچ موجودى ديگرى وجود نداشته باشد. چه دليل تجربى هست كه
اين طور نيست؟ دريافت عقل و انديشه در خودم كافى نيست براى اينكه حكم كنم كه عينا
شبيه آنچه در من هست در ديگران هم هست، زيرا اين به اصطلاح منطقى، تمثيل است، يعنى
مقياس قرار دادن يك فرد براى افراد ديگر، نه تجربه كه عبارت است از مورد آزمايش
قرار دادن افراد زياد يك نوع تا آنجاكه يقين حاصل شود آثار مربوطه اختصاص به افراد
آزمايش شده ندارد، در همه افراد نوع موجود است.
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 186