نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 158
بهترين مذهب جهان است، ولى گفت من نمىگويم
مذهب مسيح، بهترين مذهب جهان است چون من نمىدانم در جهان چه مذاهبى وجود دارد عرض
كردم سيصد و پنجاه سال پيش مثل حالا نبوده، تازه حالا هم هنوز حقايق نسبت به همه
جهان مكشوف نيست تا چه رسد به آن وقت- شايد در جهان مذاهب ديگرى وجود داشته باشد
كه آن مذاهب بر مذهب مسيح ترجيح داشته باشد. من فعلًا مىگويم بهترين مذهب موجودى
كه من مىشناسم اين است. و عجيب اين است كه وقتى مىخواهد مثالى براى يك نقطه دور
افتاده ذكر كند كه او بىخبر است در آن نقطه چه مذهبى وجود دارد، مىگويد مثلا
ممكن است در ايران يك مذهبى وجود داشته باشد كه از مذهب مسيح بهتر باشد. چنين آدمى
كه تعصّب ندارد و در دلش را به روى حقيقت باز كرده، گيرم به حقيقت هم نرسد، از
مستضعفين و قاصران است كه او را نمىتوان كافر به آن معنا شمرد يعنى كسى كه حقيقت
برايش كشف شده و در مقابل حقيقت عكسالعمل مخالف نشان مىدهد، عناد و حجود و كفر
مىورزد.[1]
استدلال معروف دكارت بر اينكه من هستم كه به عبارت مخصوص ادا مىشود
(من مىانديشم پس هستم) مخدوش است زيرا هستى هر كسى مانند خود انديشيدن، بديهى است
بلكه بديهىتر است زيرا آگاهى از انديشيدن با اضافه به ميم (مىانديشم) فرع بر
آگاهى و شعور به خود است. عجب اين است كه بعضى از دانشمندان اروپا و بعضى از
دانشمندان ايرانى كه در آثار ابن سينا مطالعاتى دارند گمان كردهاند كه برهان
معروف (انسان معلق در فضا) كه شيخ ابوعلى سينا براى اثبات تجرد نفس اقامه كرده، با
برهان معروف دكارت يكى است و برهان دكارت عينا متخذ از ابن سينا است.
يكى دانستن اين دو برهان اشتباه بزرگى است زيرا ابن سينا از طريق
مشاهده بلاواسطه و مستقيم خود نفس (قسم اول از اقسام علم حضورى) وارد شده و دكارت
از طريق شهود آثار نفسانى (قسم دوم) وارد شده و وجود انديشه را واسطه و مبنا
قرارداده و آن را دليل بر وجود نفس گرفته است.
عجبتر آنكه اين دانشمندان دقت نكردهاند كه ابن سينا در اشارات به
طريقه دكارت و بطلان آن و راه بطلان آن تصريح مىكند و آن را مخدوش مىداند. وى در
نمط سوم اشارات