نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 141
(تواضع) و (فروتنى) حد وسط ميان (تكبّر) و
(تن به حقارت دادن) است.[1]
ارسطو، برخلاف افلاطون، معتقد است كه علم و معرفت براى تحصيل فضيلت
شرط كافى نيست، علاوه بر آن بايد نفس را به فضيلت تربيت كرد، يعنى بايد در نفس
ملكات فضائل را ايجاد نمود، بايد كارى كرد كه نفس به فضائل كه رعايت اعتدالها و حد
وسطها است، عادت كند و خو گيرد، و اين كار با تكرار عمل ميسر مىشود.
شك نيست كه نظريه ارسطو جزئى از حقيقت را دارد، ولى شايد ايراد
عمدهاى كه بتوان بر نظريه اخلاقى ارسطو گرفت اين است كه ارسطو كار علم اخلاق را
تنها تعيين بهترين راهها (يعنى راه وسط) براى وصول به مقصد كه سعادت است دانسته
است. يعنى ارسطو مقصد را تعيين شده دانسته است. اخلاق ارسطويى به انسان هدف
نمىدهد، راه رسيدن به هدف را مىنماياند، حال آنكه ممكن است گفته شود كه يك مكتب
اخلاقى وظيفه دارد كه هدف انسان را هم مشخص كند، يعنى چنين نيست كه انسان از نظر
هدف نيازى به راهنمايى نداشته باشد.
به علاوه، در اخلاق ارسطويى، از آن نظر كه هدف را سعادت تعيين كرده
است و فرض را بر اين دانسته است كه انسان دائما در پى خوشبختى خويش است، بايد
بهترين راه وصول به خوشبختى را به او نشان داد، در حقيقت اساسى ترين عنصر اخلاق
يعنى قداست را از اخلاق گرفته است. (اخلاق) قداست خود را، از راه نفى (خودى) و
(خودخواهى) و به عبارت ديگر از راه بيرون آمدن از (خودمحورى) دارد، و حال آنكه در
اخلاق ارسطوئى، نظربه اينكه تنها هدف سعادت شناخته شده است برگرد (خودمحورى) دور
مىزند.
برخى بر اخلاق ارسطويى ايراد ديگرى گرفتهاند مدعى شدهاند كه همه
اخلاق فاضله را نمىتوان با معيار (حد وسط) توجيه كرد. مثلا راست گويى حد وسط ميان
كدام افراط و تفريط است. راست گويى خوب است و دروغ گويى كه نقطه مقابل آن است (نه
طرف افراط يا تفريط آن) بد است.[2]
[1] - براى تعيين حد وسطها و افراط و تفريطها در اخلاق،
رجوع شود به كتاب جامع السعادات مرحوم حاج ملاهادى نراقى، و به جلد اول( الميزان).