وى خونريزى را خوش نداشت. منظورشان اين
بوده كه پدرش على عليه السّلام و برادرش حسين عليه السّلام را مورد طعن و عيبجويى
قرار دهند.
افسانههاى ساختگى ديگرى از قبيل اين كه امام على عليه السّلام
درباره حسن فرمود: در ميدان نبرد و كارزار، حسن كارايى ندارد و نمىتواند جاى چيزى
را بگيرد؛ يا گفته معاويه- كه آنگاه كه مقدارى پول به حسنين و جعفر داد و گفت:
حسن با اين پول براى دخترانش، عطر خواهد خريد- براى اين ساخته شد كه حرمت و احترام
حضرت هتك نمايند و او را متهم نمايند كه وى دلباخته زنان بود، تا بدين وسيله
سرپوشى بر فسق و فجور يزيد بگذارند.
همچنين اين داستان را ساختند كه حسين عليه السّلام مخالف صلح حسن
عليه السّلام با معاويه بود و از آن خشنود نبود؛ از اينرو به حسن اعتراض كرد و او
نيز آنگونه جوابش داد كه هرگز شايسته مقام امامت نيست. در حالى كه حسين عليه
السّلام در هنگام دفن امام حسن عليه السّلام او را به خاطر صلحش با معاويه مورد
تمجيد و ستايش قرار داد. در كتاب شريف كافى روايت شده كه امام حسين عليه السّلام
به منظور رعايت ادب هيچگاه در مجلسى كه برادرش حسن حضور داشت سخن نمىگفت.
از طرفى مىبينيم كه امام حسين عليه السّلام پس از برادرش، تا معاويه
زنده بود، پيمان صلح را به هم نزد و با او به جنگ برنخاست؛ در حالى كه مردم كوفه
به حضرت نامهها نوشته و او را براى جنگ با معاويه دعوت كردند.
و الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلاته و سلامه على عباده
الّذين اصطفى محمّد و آله الطاهرين!
سخن پايانى
آنچه گذشت، اشارهاى بود مختصر، به زندگانى سياسى امام حسن عليه
السّلام در روزگار پيامبر عظيم الشأن اسلام و در عهد خلفاى سهگانه. در نظر داشتيم
كه اين