اين مسأله نه تنها به اين دليل است كه نقش
هر كدام از آن دو به عنوان امام مىبايست تداومبخش نقش ديگرى باشد، بلكه علاوه بر
آن، از سويى معلول شرايطى است كه در آن مقطع زمانى با زندگانى آنان همراه بود، و
از سوى ديگر به دليل مسئوليتهاى خاصى بود كه در آن موقع مىبايست بر عهده بگيرند.
از اينرو بر كسى كه مىخواهد زندگانى سياسى يكى از آن دو را مورد
مطالعه و بررسى قرار دهد، لازم است كه زندگانى ديگرى را ناديده نگيرد و مواضع وى
را در نظر داشته باشد، و بلكه اگر مىخواهد از مسائل مؤثر در فهم عميقتر چيزى كه
در صدد مطالعه آن است و براى شناخت علل و اسباب و نتايج و آثار آن تلاش مىكند استفاده
نمايد، بايد در ارتباط نزديك و تنگاتنگ با آن حركت كند.
ما در اين بحث مختصر، هر چند به دليل نداشتن فرصت كافى و كثرت
گرفتارىها نتوانستيم- و لو تا حدودى- در اين مسير گام برداريم، با اين وصف، خيلى
از آن فاصله نگرفتهايم و اگر بگوييم كه آثار و نشانههاى اين حركت در بحث ما
كاملا از بين نرفته و تا حدودى در آن نمايان است، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در پايان متذكر مىشوم، اين تحليل و بررسى كوتاه خواهد توانست تا
حدودى سيماى روشنى از زندگانى سياسى حضرت مجتبى عليه السّلام را ترسيم نمايد و ما
را در رسيدن به تصورى هر چند محدود از بعضى جريانهاى سياسى در آن برهه زمانى كمك
نمايد.