3. بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافى.
درصورت تعدد واجدان اين شرايط، كسى كه داراى بينش فقهى و سياسى
قوىتر باشد، مقدم است (اصل 109).
بىگمان اين ويژگىها، رهبرى را از اشتباه و انحراف دور مىدارد.[2] چنانكه پيشتر درباب ولايت فقيه
تصريح شد كه ولىفقيه منصب نيابت پيامبراكرم (ص) و اماممعصوم (عليه السلام) را
برعهده دارد، از اينرو بايد از حيث برخى صفات، نزديكترين فرد به آن بزرگواران
باشد.
دو. وظايف و اختيارات رهبرى محدود به احكام و قوانين الاهى و شرعى و
مصالح اجتماعى است، چنانكه ولايت پيامبراكرم (ص) و امامانمعصوم (عليهم السلام)
نيز همينگونه بوده است. بهواقع فلسفه حكومت و سياست در اسلام اجراى احكام دينى،
تحقق بخشيدن به شريعت الاهى، تأمين مصالح اجتماعى مردم مانند آزادى، امنيت، عدالت
و اخلاق، بهداشت و رشد علمى و فرهنگى و توسعه اقتصادى و رفاه عمومى، تأمين
خودكفايى در زمينههاى مختلف و حقوق همهجانبه افراد، توسعه و تحكيم برادرى اسلامى
و تعاون عمومى، تنظيم سياست داخلى و خارجى كشور براساس معيارهاى اسلامى و نيز رفع
تبعيضات نارواست. (اصل سوم قانون اساسى.)
يكى از عمدهترين مسائلى كه سبب تمايز ولايت فقيه و حكومت استبدادى
مىگردد، قرار گرفتن ولايت فقيه در چارچوب مصلحت عمومى است. امامخمينى (قدس سره)
دراينباره مىگويد: ولايت فقيهى كه برخلاف مصلحت جامعه عمل مىكند، ساقط است.[3]
انديشه حاكم جامعه اسلامى همچون عمل او تابع مصالح مسلمين است.[4] حاكم اسلامى مىتواند بنابر مصالح
كل مسلمانان يا برطبق مصالح كلى مسلمانان، يا برپايه مصالح افراد
[1]. امام خمينى شرايط زمامدارى جامعه اسلامى را
علم به قانون و عدالت مىداند.( روحالله موسوىخمينى، ولايتفقيه، ص 3.)
[2]. مسعود اخوانكاظمى،« جايگاه و نقش رهبرى در
قانون اساسى جمهورى اسلامى و مقايسه آن با قوانيناساسى دموكراسىهاى غربى»،
مجموعه مقالات همايش انقلاب اسلامى، ج 3، ص 288.