در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم به
صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو در فراگرفتن صرف و نحو؛ در سحرخيزى و
تهجّد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم. در رؤياى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف
حاصل كردم و به زيارت جمال دلآراى ولىاللَّه الاعظم ثامن الحجج على بن موسى
الرضا- عليه و على آبائه و ابنائه آلاف التحيه و الثناء- نايل شدم.
در آن ليله مباركه قبل از آنكه به حضور باهرالنور امام رضا عليه
السلام مشرف شوم مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبيبى از احباءاللَّه بود و به
من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده
است. من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان
علم خواستم سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا-/ روحى لترابه الفداء و
خاك درش تاج سرم-/ رسيدم و عرض