آشكار گشته است كه رضا چندين ماه از سال
گذشته را در مسافرخانهاى نزديك قسطنطنيه كه توسط سلطان براى ملاها و شيوخ مسافر
اختصاص يافته، سپرى ساخته و در عداد حقوقبگيران غيرنظامى سلطان بوده و منظما
شهريه دريافت مىداشته است. سلطان، شيخ و ملا متواليا پيرامون وحدت شيعيان و
سنّيان در جهت منافع خلافت گفتگو مىكردند. دليل واقعى ارتكاب اين قتل توسط رضا تا
مدتها، اگرنه براى هميشه، مكتوم خواهد ماند. زيرا از اتاقهاى شكنجه در ايران به
دشوارى چيزى به بيرون درز مىكند. امّا، همينقدر مىتوان مطمئن بود كه سلطان از
اينكه قاتل فردى است كه بيش از يكبار به حضورش بار يافته و با وى پيرامون مسئله
مبتلا به اسلام در ايران بحث كرده، شديدا آزردهخاطر است.»
چند روز بعد، نشريه «ديلىگرافيك»، مورخ 15 مه، گفتگويى با «مولوى
رفيق الدين احمد» در باب «مسئله ايران» را، كه طى آن راجع به بابيه سخن رفته بود،
منتشر ساخت. اين نويسنده هندى خوشبيان و صاحبنظر در بسيارى از امور، چنين گفت:
«بابيه؟ نه! من فكر نمىكنم آنها هيچ ربطى با اين ماجرا داشته باشند.
اين جنايت به سبب كينه شخصى انجام گرفته است. اگر حقيقت داشته باشد كه سيد جمال
الدين وى را تحريك كرده، ما نيازى به جستار ديگر انگيزهها نداريم. جمال در مورد
اين مسئله كاملا صريح بوده است. وى، به دلايل شخصى، از شاه نفرت داشت و در مقاله
خود در «كانتمپوردرى ريويو»[1]، در سنوات
قبل، اين مسئله را خاطرنشان كرده بود.»
مصاحبهكننده مىپرسد: «آيا سلطان وى را [به ايران] بازپس خواهد
داد؟» نويسنده هندى پاسخ مىدهد: «اگر معاونت وى در اين جنايت محرز شود، بايد [به
ايران] تسليم گردد، يا يحتمل سلطان وى را در تركيه محاكمه كند ... بعينه
همانگونه كه شما جيمسون(Jameson) را در لندن محاكمه مىكنيد.
شايد نيارزد كه بيش از اين در باب مندرجات جرايد بريتانيا در آنزمان
بحث كنيم. در نشريه «ناين تين سنترى»، مورخ ماه ژوئيه، مقاله خوبى از «سر لپل گريفين»(Sir Lepel Griffin) درج گرديد كه در آن از مظفر الدين شاه، شاه جديد، به نيكى ياد
شده و اين احساس تحسينبرانگيز را ابراز مىداشت كه سياست انگلستان آنست كه «به
رغم مسائل مطروحه، با روسها در جهت تقسيم اين كشور كنار نيايد- تقسيمى كه بعينه
تقسيم لهستان شرارتبار است-، بلكه در جهت اصلاح امور ايران،
[1] - اين همان مقاله« حكومت وحشت در ايران» است كه در
شماره فوريه 1892 اين نشريه، صفحات 248- 238، درج گرديد.