از محاصره رفتار وى رسوايىآميز بود و او و
باقر خان عمدتا مسئول طولانى شدن اقامت سربازان روسى بودند. رفتار وى در اردبيل
قابل سرزنش بود و اين رفتار علت عمده قيام شاهسونهايى بود، كه رؤسايشان جهت
پيشنهاد تسليم آمده بودند. ستار خان، با رفتارى درخور مستان، آنها را با
بىادبانهترين لحن مورد اهانت قرار داد. آنها كه از اين برخورد، توسط فردى كه او
را به عنوان يك انسان رنجبر مىنگريستند، آزرده شده بودند شهر را ترك نموده و به
رحيم خان پيوستند. در اين موقع ستار با فرومايگى اين شهر بدبخت را به حال خود رها
ساخت و به تبريز گريخت. در آنجا آشكارا به مخبر السلطنه توهين و حكومت در تبريز را
تقريبا غيرممكن ساخت. در تمام اين مدت من در تبريز بودم و مىتوانم به شما اطمينان
بدهم كه تمامى مشروطهخواهان مهتر از ستار آزردهخاطر بوده و خواستار بركنارى وى
بودند.
«فكر مىكنم از توصيف فوق توصيفى منصفانه از ستار مىباشد، و من
مىدانم كه، به عنوان مثال، تقىزاده با اين سخن موافق است. ديگر مليّونى كه در
اين دوره، كه ستار مستمرا سدّ راه حكومت مخبر السلطنه مىگرديد، در تبريز بودند
توصيف نامطلوبترى از وى ارائه خواهند داد. امّا بدين ترتيب، به دليل نفرت طبيعى
خود از روش غيروطنپرستانه ستار و سيستم وحشت حاكم بر شهر، آنها خدمات واقعى وى را
طى اولين محاصره فراموش مىكنند.
«سعى داشتهام كه بيطرف باشم، و نمىتوانم اظهار كنم كه ستار شايسته
تحسين نبود يا اينكه وى لايق لقب «گاريبالدى ايران» مىباشد.»
يادداشت شماره 23 (در مورد ايران و برخورد روزنامه تايمز نسبت به
آن)
خصومت قابلتوجه خبرنگار تايمز نسبت به مليّون ايران، كه در صفحات
اين كتاب نمونههاى بسيارى از آن ارائه شد، طبعا احساسات آنها را عليه وى و
روزنامهاش برانگيخت. در شماره 169 روزنامه «ايران نو»- مورخ 4 آوريل 1910- ترجمهاى
از متن يك نامه را ارائه كرد كه توسط آن خبرنگار، در 5 فوريه، نگاشته شده و در
شماره 28 فوريه 1910 روزنامه تايمز درج گرديده بود، و عنوان آن «ايران: مايه
بدگمانى روسيه» بود. ايران نو، به ترجمه اين نامه، كه ظاهرا به دليل اظهار اين
مطلب كه «اين روزنامه توسط ارامنه و روسهاى قفقاز كنترل مىشود» آزردهخاطر شده
بود، ملاحظات ذيل را اضافه كرد: