مىباشند، كه ديگر در خارج شهر اردو نزده
بلكه در «باغ شمال» در داخل ديوارهاى شهر مستقر شدهاند؛ پانصد تن در نقاط مختلف
بين انزلى و قزوين؛ پانصد تن در خود قزوين؛ سيصد تن در خراسان؛ تعدادى نامشخص در
استرآباد و اروميه؛ و پانصد تن در اردبيل حضور دارند به علاوه يك عده 50 نفرى از
قزاقها كه به امر در منطقه قرهداغ، در ژانويه 1910، اعزام شدهاند «تا وضعيت را
مورد بررسى قرار دهند.» به تمامى اينها رفتار متكبرانه و از موضعقدرت اين سربازان
در رشت، قزوين و تبريز را اضافه كنيد؛ و نيز اين واقعيت را كه بنابر گزارشات در
شهر اخير آنها كليسايى را بنا كرده، تعداد پرچمهاى روس را به سيصد يا چهارصد عدد
افزايش داده و كلا تمامى علائمى را كه حاكى از «آمدن آنها جهت ماندن» است، از خود
بروز دادهاند؛ و نيز روابط بسيار مبهم آنها با آن راهزن معروف و اخلالگر عمده
آرامش، رحيم خان، و سپس با داراب ميرزا، كه يك شاهزاده ايرانى تبعه روس است كه به
عنوان يك افسر در گردان روسى مستقر در قزوين، به زنجان رفت تا شورش ارتجاعيون را
برانگيزد و هنگامى كه همراه سربازان روسى به قزوين بازمىگشت و با عدهاى از سربازان
ايرانى برخورد، سربازان روسى «اسما» او را دستگير امّا «رسما» وى را از دست
ايرانيها نجات داده و به سوى سربازان شليك كرده و دو تن از آنها از جمله «على خان»
افسر فرمانده آنها را به قتل رساندند. آيا جاى تعجب است كه ايرانيها، آنچنان كه يك
روزنامه فرانسوى مىگويد «در قرار دادن سرهاى خود در كمند دار ترديد دارند» يا
اينكه اعلام مىكنند كه «ترجيح خواهند داد بميرند» تا اينكه يك تشكيلات ژاندارمرى
تحت كنترل افسران روسى، يا به عبارت ديگر يك تيپ قزاق به مراتب توسعهيافته تحت
كنترل كلنل لياخوفها، را به عنوان نيروى اصلى نظامى در كشور خود داشته باشند؟
به مراتب بهتر بود آنها درصدد ايجاد يك اتحاد دفاعى با تركيه، انتقال
مقر حكومت به اصفهان- پايتخت باستانى عصر باشكوه صفوى-، و حتى درصدد حفظ يك ايران
آزاد و مستقل، اگرچه چند مليتى، حتى به بهاى از دست دادن بخشى از قلمرو خود در
شمال برمىآمدند تا آنكه اجازه دهند تمامى كشور به وضعيت فلاكتبار تحتالحمايگى
روسيه درآيد.
در چند سال گذشته، آنچنان حوادث و وقايع غيرمنتظرهاى در ايران و
تركيه روى داده است و پيشگويىهاى مطمئن بسيارى غلط از آب درآمدهاند كه هرگونه
پيشگويى قاطعانهاى عملى شتابزده خواهد بود. اعتقاد شخصى من آنست كه اگر ايران
پولهاى تلف شده- يا حتى بدتر از تلف شده- توسط سه پادشاه پىدرپى طى بيست سال
گذشته را در خزانه خود مىداشت و اگر واقعا مىتوانست بر بيطرفى خيرخواهانه «دو
همسايه قدرتمندش»، براى يك مدت ده يا 20 ساله، حساب كند، قادر بود