با يكديگر پيوند خورده بودند؛ شاه تشنه انتقام
بود و انتظار هيچگونه پذيرش شرايط تسليم وجود نداشت و حتى اگر پذيرفته مىشد، اميد
رعايت آن نمىرفت؛ و در روستاهاى مجاور شهر، كه در اشغال سلطنتطلبان بود، آذوقه
لازم جهت تغذيه ساكنان گرسنه شهر وجود داشت اگر فقط آنها مىتوانستند در يك حمله
شجاعانه به شكستن محاصره توفيق يابند. چه جاى تعجب است كه آقاى مور، همراه رفيق
كمشانسترش، آقاى باسگرويل، يك معلّم مأمور جوان آمريكايى كه در آخرين حمله
تدافعى مذبوحانه در 21 آوريل كشته شده به درخواستهاى مصرانه رهبران مليّون تسليم
گرديده و به پيوستن به آنها در تلاش نوميدانهشان رضايت دادند؟ آنچنانكه بهنظر من
مىرسد، بيشتر بايد براى آن نحوه سخن گفتن اهانتبار آقاى مور، پس از بازگشت (به
لندن)، در مورد رفقاى سابقش در جنگ، كه پس از پايان ماجرا درصدد بودند به هرنحو
احترام و سپاس خود را نشان دهند، متأسف بود. و در برآورد صحت نظرات وى ما بايد
فراموش نكنيم كه شهادت آقاى ورائيسلاو، سركنسول بريتانيا در تبريز را مدنظر قرار
دهيم كه در مراسلهاى براى سر جورج باركلى[1]،
در 7 مارس چنين نوشت:-
«در اين مورد، همچون تمامى موارد ديگر، ستار خان شجاعت بارزى بروز
داد. امّا به مراتب بيش از آنكه براى يك فرمانده، كه تمامى آرمان ملّى تبريز به
جان وى بستگى دارد، لازم بود خود را در معرض خطر قرار داد. در تلاش نافرجام گشودن
جاده جلفا، در 22 فوريه، وى مدتى در معرض عظيمترين خطرات قرار گرفت و دور از جمع
افرادش، فقط با مشتى از ارامنه، در يك موقعيت بحرانى رها شده بود كه با دشوارى
بسيار توانست خود را از آن مهلكه نجات دهد. وى همچنين در پنج مورد، با دخالت شخصى
و به خطراندازى جان خود جهت نجات زندانيانى كه به دست جمعيت خشمگين افتاده بودند،
انسانيت خود را اثبات كرد.
چگونگى روز پيشرفت محاصره تبريز، طى اين سه ماه آخر، را مىتوان هم
از طريق مطالعه 30 مقاله آقاى مور، از 21 ژانويه تا 22 آوريل، كه همزمان در
روزنامههاى ديلى نيوز، ديلى كرونيكل، و منچستر گاردين چاپ گرديد، و هم از طريق
مطالعه كتاب سفيد [كد 4733] كه تمامى اين دوره را دربرمىگيرد، دنبال كرد. بهطور
خلاصه، گاهشمار مهمترين وقايع اين دوره به شرح ذيل است:-
ژانويه 1909
- در آغاز اين ماه مليّون از صمد خان، حاكم مراغه، شكست سختى خوردند.
در