خواهد كرد؟ مسئلهاى كه با درنظرگرفتن سابقه
تاريخى اقدامات اين كشور در آسياى مركزى، نمىتوان وقوع آن را كاملا غيرمحتمل
دانست- انگلستان نمىتواند به خاطر نقض توافقنامهاى كه به خصوص براى تأمين صلح
طراحى شده، به جنگ مبادرت كند و مسلما هم بدينكار دست نخواهد زد و تنها كارى كه
مىتواند بكند، آنست كه وانمود كند روسيه، به همان ميزان انگلستان، به اين
توافقنامه وفادار است و مفادش را رعايت مىكند تا آنكه زمانى فرارسد كه نتواند بيش
از آن واقعيتها را ناديده گيرد و آنوقت هم اعلام كند كه اين كشور نمىتواند خود
را به توافقنامهاى ملزم كند كه طرف ديگر قرارداد خود را بدان پاىبند نمىداند و
از اين پس بايد اين توافقنامه را كان لم يكن تلقى كرد. اما در اين فاصله روسيه به
ميزان بسيار زيادى موقعيت خود را در آسياى مركزى تقويت نموده- شايد بتوان ميزان
وسعت آن را كلا تشخيص داد- و تا آنجا كه به ايران مربوط مىشود، «قبل از رسيدن
نوشدارو سهراب مرده است.»
معهذا، يك نكته در مراسله فوقالذكر به روشنى ثابت مىشود و آن
اينست كه انگلستان هرگونه هدف دخالت در ايران را رد نمود و در نتيجه تمامى مباحث
مربوط به معانى حوزههاى نفوذ مندرج در اين توافقنامه، با سوءدرك كامل از ماهيت آن
صورت گرفته است. بهنظر مىرسد، تا آنجا كه به حكومت انگلستان مربوط مىشود، حقيقت
ايرانى چنين باشد و ماهيت اين توافقنامه در واقع ماهيتى از نوع ترك دعوى است و
ناشى از هدفهاى ذيل:-
1. آرزوهاى ناب و خالص براى برقرارى صلح بهطور اعم:
2. آرزوى ويژهاى جهت صلح، و بيش از آن افزايش دوستى با روسيه، كه به
يك مفهوم اين امر ناشى از برقرارى تفاهم بين فرانسه و انگليس است؛
3. آرزويى ناب براى نيفزودن بر مسئوليتهاى امپراطورى بريتانيا، كه
هماكنون نيز به اندازه كافى سنگين است؛
به منظور كسب اين اهداف، لازم بود دو كار انجام پذيرد كه از نظر يك
دولت ليبرال بسيار ناخوشايند است: روسفيد كردن حكومت روسيه و دست كشيدن از
مشروطهخواهان ايران. بدشانسى بود كه در اين موقع خاص حكومت روسيه روشهايى
غيرآزادىخواهانه و بىرحمى وحشيگرانهاى را نسبت به اتباع خود، به نحوى كاملا
آشكار، به نمايش گذارد: دادگاههاى نظامى، اعدامها، شلاقزدنها و شكنجههاى مخفى در
زندانها نه تنها امرى روزمره بودند، بلكه در بسيارى از نقاط مختلف بارها در يك روز
رخ مىدادند. و آن كنت تولستوى ارجمند، كه تا اينزمان از اظهار سخنان سياسى
خوددارى