داشته باشند. نتيجهگيرى من در آن مقاله
بدينقرار بود: «سيد جمال الدين، جداى از خصومت شخصى، بىترديد صاحب آرمانى بزرگ
بود؛ آرمان متحد ساختن تمامى پيروان دين محمد [ص] در كالبد ملتى قدرتمند و اعاده
عظمت و مجد صدر اسلام. دفع تجاوز تدريجى اروپائيان به شرق لازمه اين طرح بوده و
هرسلطان مقتدر مسلمان كه گسترش نفوذ غرب را در قلمرو خود ترغيب نموده يا بدان رضا
دهد، بايد از سوى طرفداران اين نهضت به عنوان دشمن تلقى گردد. لهذا، خون ناصر
الدين شاه بهايى بود براى پيروزىهاى پىدرپى سياست روس و انگليس در ايران.
آن خون شهريارى، كه داغ ارغوانيش ساحت مسجد و آستان محراب را رنگين
ساخت تو اى اوهامپرست، مپندار كه از هواى نفس شرقيان ريخته شد نه، از آز و
سودپرستى غربيان ريخت.