responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 85

گوش هوش بشنوند و در دفع مكايد و رفع مفاسد آن مفسد، بحسب الاستطاعة و الامكان، به جان كوشند. مقصود از اين تشبيب آن است كه، بنا به مناسبت تفرقه جماعت بايندريه به حكم، بيت:

چو بيشه تهى گردد از نرّه‌شير

شغال اندرآيد به بانگ دلير

از طريق تعدّى امارت بلاد شرقى را متصدّى گشتى و از كنج مذلّت فرمانبرى به صفّه با حشمت فرمانفرمايى قدم نهادى؛ ابواب ظلم و بيداد را بر روى مسلمانان باز كرده، زندقه و الحاد را با يكديگر ازدواج و امتزاج دادى، و اشاعت فتنه و فساد را شعار و دثار خود ساخته، علم‌هاى ستمكارى برافراشتى. شاهى و فرمانروايى را بر حسب دواعى هواى نفس و رغبات طبيعت حلّ قيود شريعت و اطلاق از نواميس پنداشتى. مقابح افعال و مساوى احوال،[1] چون اباحت فروج محرّمه و اراقت دماء مكرّمه و تخريب مساجد و منابر و احراق مراقد و مقابر و اهانت علما و سادات و القاء مصاحف كريمه در قاذورات و سبّ شيخين كريمين- رضى الله عنهما- همه به حد تواتر پيوست. ائمه دين و علماى مهتدين- رضوان الله عليهم اجمعين- كفر و ارتداد تو را با اتباع و اشباعت كه موجبش قتل است و شى‌ء على رءوس الأشهاد، متفق الكلام و الاقلام بأسرهم- تماما- فتوى دادند.

بناء على ذلك، ما نيز جهت تقويت دين و اعانت مظلومين و اغاثت ملهوفين و اطاعت اوامر الهى و اقامت مراسم ناموس پادشاهى، به جاى حرير و پرنيان، زره و خفتان پوشيديم.

بعناية الله و حسن توفيقه، الويه ظفر دثار و عساكر نصرت شعار و شيران كارزار و دليران خنجرگذار كه چون تيغ از نيام غضب برآرند، عدوى مدبر را قاطع به درجه طالع گرايد، و چون تير به كمان كين دارند، سهام موت الخصم به برج قوس درآرد، در شهر صفر- ختم بالخير و الظفر- از دريا عبور فرموديم. بدان نيّت كه اگر به تأييد بارى عزّ و جلّ يارى كند، به سرپنجه قوّت كامكارى، دست و بازوى ستمكاريت بركنيم و از سر قدرت سرورى، سوداى صفدرى از سر سراسيمه‌ات بدر كنيم. مفاسد شرّ و شورت از سر عجزه و مسكينان برداريم و از آن آتش كه در خانمان‌ها زده‌اى، دود از دودمانت برداريم «من زرع الإحن حصد المحن».

چون قبل از «سيف» تكليف «الاسلام» حكم شريعت مصطفويست- عليه السلام- اين نامه نامى حليه تحرير و تحبير يافت كه نفوس آدميزاد متفاوت است كه «النّاس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة» ملكات رديه در بعض مزاج طبيعى است كه قابل زوال نيست. مصرع:

«كه زنگى بشستن نگردد سفيد»

؛ و در بعضى كه عارى است از مزاولات شهوات و ممارست خسايس و اهمال طبيعت ناشى است، آن را امكان ازاله هست. از آن گفته‌اند كه «فئه اشرار به تأديب و تعليم از مقوله اخيار باشد». بنا بر احتمالى اگر خود را در سلك زمره‌ «وَ الَّذِينَ إِذا»


[1] - در اصل: احوالت

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 85
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست