responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 65

خوردن و وضو و طهارت گرفتن مى‌دهد.

بعد از آن كه حضرات چله نشينان يك اربعين را تمام كرده، بيرون مى‌آيند، حسن خليفه همان قرصه نان را و كوزه آب را كه سيد به او داده، بى‌اين كه از آنها ذرّه‌اى و قطره‌اى نقصان شود، به سيد تقديم كرده، به ثبوت مى‌رساند كه در آن چهل روز از كالبد بشريت بيرون شده، در لطيفه ملكيت زندگى نموده است. چون سيد حيدر اين مرتاضى جوكيانه را از او مى‌بيند، تاج خلافت و خرقه سعادت و كمر ارادت و پوست مشيخت و علم دعوت بدو داده، مأمور به ارشاد ايل تكه نموده به سمت كوره منتشا روان مى‌سازد.

آنگاه كه بدان ديار رسيده در منزل خود نزول مى‌كند، بره سنان نامى از مريدان سيد حيدر به كدخدايان عشيرت كه به ديدن او آمده‌اند، مى‌گويد: حضرات! حسن خليفه از خانه پير آمد، اما دلى پر از آتش سوزان به ولايت تكه ايلى آورد. در همان سال، پسرى از او به وجود آمده، بنا به خوابى كه ديده او را موسوم به شاه قلى نموده، آنى غفلت از تربيت او ننموده، در تابستان‌ها در ميان ايل تكه‌رملو و در زمستانها نيز با مردم تكه يا خالو به سر مى‌برده است.[1]

تواريخ عثمانى مى‌گويد كه: حسن خليفه كه وارد كوره منتشا شد، سجاده مشيخت و خلافت را گسترده، خانقاه ييلاقى و قشلاقى بنا كرد. و چون شخصى دولتمند بود، سفره مهمان‌نوازى را چيد و [در] معبرها آدم گذاشت و آنها هر مسافرى را كه در راه مى‌يافتند، بدون تفريق مذهب به خانقاه دلالت مى‌كردند. با اين تدبير اسمش در آسياى صغير به نيكى در آمد؛ مريدانش قصايد ساخته، در دهات و اوبه‌ها[2] مى‌خواندند و از او كرامات و خوارق عادات روايات مى‌نمودند. چون خودش مردى بود بى‌سواد، سيد جلال نامى كه فقيه و رندى بود و در ميان ايلات عظمى داشت، محض اندوختن دولت، زياد به خانه حسن خليفه رفته، اول با او سؤال و جوابى كرد، بعد گويا ملزم شده، دست ارادت بدو داد. اين فقره باعث فزونى وقع و شأن حسن خليفه شد و خليفه نيز او را مأمور به قبض نذور كرد. سال‌هاى سال اموال اتراك بى‌دانش را به اسم نذور و ديگ جوش و خمس و حقوق فقراى برادران چاپيدند.

آنگاه كه حسن خليفه فوت كرد و فرزندش شاه قلى بابا بر جاى پدر نشست، سيد جلال اين را هم مثل پدرش استظهار كرده، وسعت كلى به دايره نفوذ او داد و هر صوفى را كه كسوه انابت مى‌پوشانيد، از چند جا آنها را داغ كرده، موسوم به جلالى مى‌نمود. آنگاه كه دولت عثمانى شروع به كوچانيدن صوفيان كرد، بنا به دعوت شاه اسماعيل، ايل تكه متوجه ايران شدند. در وهله اولى دولت عثمانى مسامحت كرد و از خدا مى‌خواست كه از اين قبيل اشخاص از روم رفع ثقلت و مفسدت نمايند. اينها كه اين مسامحت و بى‌اعتنايى را از دولت‌


[1] - درباره حسن خليفه بنگريد: خلاصة التواريخ، ج 1، ص 117.

[2] - چادر تركمانان.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 65
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست