هم قهرا و كرها داخل طريقه شيعيّه نموده از
براى ساير شيعيان عالم اسلاميّت نيز دولت صوفيه صفويه را مرجع معنوى معين نمايند.
محض اينكه عموم شيعيان، عجالة در مركز اتّحاد واقع شوند، شاه اسماعيل
فرمود كه در اذان و اقامه، بعد از اشهد انّ محمدا رسول اللّه تشرّفا و تبرّكا دو
بار نيز أشهد انّ امير المؤمنين عليا ولى اللّه و بعد از حىّ على الفلاح هم، دو
بار حىّ على خير العمل گفته؛ بعد لعنت بر ... و در عقب صلوات و سلام، لعنت بر
غاصبان حقوق و دشمنان آل و اهل بيت رسول بفرستند و در خطبههاى اعياد و جمعهها
نيز اسامى خلفاى ثلاث را ذكر ننموده، اسامى سامى ائمّه اثنا عشر- عليهم السلام- را
بعد از حضرت فخرى مآب- صلى اللّه عليه و آله- به زبان ستايش جارى سازند و نيز در
آخر خطبه در جاى آيت كريمه «إِنَّ اللَّهَ
يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ
الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»[1] كه عمر بن عبد العزيز بعد از نهى ملعنت بنى اميّه فرموده بود خطبا
بخوانند، دوازده ضرب منسوب به خواجه نصير طوسى را بخوانند و در اسواق زبان بطعن و
لعن ... بگشايند و هركس خلاف كند، سرش از تن بيندازند.[2]
چون در آن اوقات، از مسايل مذهب جعفرى و قوانين و قواعد ملت ائمه
اثناعشرى اطلاعى نداشتند، زيرا كه از كتب فقه اماميّه چيزى در ميان نبود، جلد اوّل
از كتاب قواعد اسلام[3] كه از جمله
تصانيف شيخ جمال الدين مطهّر حلى بود به دست آوردند كه قاضى نصر اللّه زيتونى از
روى آن تعليم و تعلّم مسايل دينى مىنمود.[4]
از علماى اهل سنّت آن وقت هركس كه قيام به محاجّه كرد، سر باخت. لهذا بعضى سكوت و
بعضى نيز مهاجرت اختيار نمودند.
از جمله مهاجرين يكى ادريس تبليسى [بدليسى] است كه وقايعنگار دولت
بايندريه و از فحولين بود به روم هجرت كرده، التجا به سلطان سليم كه آن وقت
شاهزاده و حاكم طربزون بود نمود و جمله مذهب ناحق را از براى شيوع شيعه، تاريخ
گفت. اين فقره را كه شاه اسماعيل شنيد، به توسط يكى از ادباى حضور شاهى از مشار
اليه پرسيده شد كه اين تاريخ از اثر شماست يا مال غير است، انكار نكرد، ولى در جواب
نوشت كه من تاريخ مذكور را عربى گفتم نه فارسى، يعنى به همينطور مذهبنا حقّ كه
معنى مذهب ما حق است را دارد.[5] بنابراين
شاه اسماعيل مبلغى انعام فرستاد و او را به ايران خواست، ولى نرفته، كتابى بر ردّ
مذهب شيعه