غالب قشون اين متغلبين، ايلات اتراك بود كه
شغل اينها در تابستانها صحراگردى و باديه نوردى و در زمستانها در دهات اين مملكت
بدون زحمت و اداى قيمت، مشاركت به نتيجه سعى و عمل بيچاره رعيّت مىنمودند.
چون حضرات ملوك الطّوايف اقدام تام به غصب و استيلاى ممالك همديگر
داشتند، از لشكركشى و خرابى مملكت يكديگر آنى دست نكشيده، امنيّت طرق و معابر را
از ميان و آبادى مملكت را از خيال ايرانيان مرفوع ساخته بودند. فقر و فاقه طورى
اين مملكت را استيلا نموده بود كه رعاياى بيچاره در عوض دينارى رضايت به دادن
اولاد خود داشتند؛ زيرا اغلب زمان، مزارع اهالى، مراتع خيول، و محصول باغاتشان
جيره لشكر مىشد و اگر چيزى از تاختوتاز آنها باقى مىماند، دو ثلث آن را هم
ديوانيان مىبردند. از بىچيزى رعيّت و از عدم امنيت طرق و شوارع، دادوستد داخلى و
تجارت خارجى، كسادى گرفتار شده و اصناف و تجار دست در بغل حيران و سرگردان مانده
بودند!
اگر چه غالب اهالى آن زمان آذربايجان و گيلان و مازندران، حتى بعض
بلاد عراق و خراسان ادّعاى شيعيّت مىكردند، اما خبر درستى از مذهبشان نداشتند؛
زيرا از ترس تعدّيات و جور حكام و عمّال، نمىتوانستند تقيّه را از روى كار
برداشته به تبع احكام مذهبشان بكوشند. مع ذلك شيعيان هم در يك مذهب نبودند. شيعيان
مازندران و گيلان زيدى و آذربايجان اثناعشرى و عراقيان و خراسانيان اسماعيلى
بودند.[1]
سنّيها نيز غالبا مذهب شافعى و قدرى حنفى را پيروى كرده، به اغواى علمايشان
گاهى به جان يكديگر مىافتادند.
نظر به قول صاحب دبستان مذاهب جمعى هم از هر مذاهب مجوس حتى مزدكى
بودند كه خودشان را در لباس اسلام در آورده، راه مىرفتند.
[1] - اظهار اين مطالب از سوى مؤلف بايد بر اساس حدس و
گمان باشد. زيدى بودن بسيارى از شيعيان گيلان درست است اما اولا اين كه« غالب
اهالى آن زمان آذربايجان» شيعه بوده باشند، سخنى برخلاف نصوص تاريخى است. به روايت
منابع، زمانى كه شاه اسماعيل بناى اعلام تشيع دوازده امامى را در تبريز گذاشت،
امراى وى، به او هشدار داده گفتند: قربانت شويم؛ سيصد هزار خلق كه در تبريز است،
چهار دانگ آن همه سنّىاند و از زمان حضرات تا حال، اين خطبه را كسى بر ملا
نخوانده و مىترسيم كه مردم بگويند كه ما پادشاه شيعه نمىخواهيم و نعوذ بالله اگر
رعيّت مخالفت كردند، چه تدارك درين باب توان كرد. شاه فرمودند كه مرا بدين كار
بازداشتهاند و خداى عالم با حضرات ائمه معصومين همراه منند و من از هيچكس انديشه
ندارم. بتوفيق الله تعالى اگر رعيّت حرفى بگويند، شمشير مىكشم و يك كس را زنده
نمىگذارم.( جهانگشاى خاقان، تأليف در 948- 955، به كوشش دكتر مضطر، اسلامآباد،
مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان، 1364، ص 147)
ثانيا اين اظهار نظر نيز كه«
عراقيان و خراسانيان اسماعيلى» بودهاند، درست نيست؛ گرچه در برخى از اين نواحى،
اسماعيلى مذهب نيز بوده است. البته در ناحيه بدخشان در خراسان بزرگ، اسماعيلى مذهب
فراوان بوده است.