دعوت نمود. محض اينكه پولتيك امراى
بايندريّه و آمال دولت عثمانيه كه در باب دولت بايندريان و مملكت ايران داشتهاند
واضح گردد، عريضهاى كه به سلطان نوشتهاند و در منشآت فريدون بيگ ثبت است، در ذيل
عينا نوشته مىشود:
صورت عريضه على بيگ
حضرت خداوندگارى- خلّد الله ملكه و سلطانه- بعد از تقبيل عتبه عليا،
معروض ايستادگان پايه سرير اعلى، حضرت ظلّ اللّهى، خلافت پناهى، مملكت دستگاهى،
خليفه رحمانى، سليمان مكانى، گيتىستانى، مىگرداند، احوال اين مملكت به غايت
مكدّر است و رعيّت مضطرب الاحوال! چنانچه شش هزار نفر اهل و عيال مسلمانان در دست
كفّار گرجى اسيرند و هركه، هر چه مىخواهد مىكند و اين از جمله بىحاكمى است.
كنون متوقّع الطاف بلانهايت آنكه، از عين عدل بر رعاياى اين مملكت
رحمت نموده، حضرت شاهزاده عالىجناب احمد ميرزا همّت فرموده، متوجه اينجانب
گردانند كه تا آن شاهزاده نيايد، اين مملكت قرار نمىگيرد؛ چرا كه اين بنده و
امراى ديار بكر و غيرهم از صغار و كبار، همه شاهزاده مشار اليه را به جان
خواهانند. و اللّه و باللّه و ثمّ و اللّه كه درين سخن، يكسرمو خلافى نيست و
نخواهد بود. چون به شاهزاده همّت نموده باشند، اين مملكت را با آن ولايت يگانگى حاصل
مىشود و به غير از محبّت و وداد، اصلا چيز ديگر صورت نمىبندد و احوال رعيّت اين
ديار مرفّه مىشود، چرا كه در ظل ظليل پادشاه عادل تربيت يافته است.
اكنون اين همه موقوف همّت حضرت [ظلّ] اللهى است؛ مثنوى:
همّتت
اى شه ز فلك برتر است
بخت
ترا همّت و عدل افسر است
يافت
چو همّت ز تو بس رفعتى
با
شه و شهزاده ما همّتى
زانكه
بزرگان جهان گفتهاند
در
حق همّت گهرى سفتهاند
كار
نه اين گنبد گردان كند
هر
چه كند همّت مردان كند
حق عليم و علّام است كه «وَ كَفى بِاللَّهِ
شَهِيداً»[1] بنده درگاه- يعنى على بيگ، خزانه عامره حضرت شاهزاده مشار اليه را
مبلغ هشتاد هزار تومان و سيصد كمر شمشير طلا و از اجناس زرّينه جهت آن حضرت محافظت
نمودهام، موقوف اشارت علّيه اعلى حضرت خلافت پناهى خداوندگاريست. هر نوع كه امر
فرمايند، آنچنان به تقديم خواهم رسانيد و به هرجا كه بشارت دهند به ركاببوسى
شاهزاده توجّه مىكنم و الامر اعلى. ظل ظليل ابد الدّهور و الاعوام مخلّد و مستدام
باد بربّ العباد و بمحمد و آله و صحبه الامجاد.[2]
انتهى.