الاعتساف، المختصّ بمزيد عواطف الملك الخفىّ
الالطاف، حاكم گيلان حسام الدين- دام اقباله و زيد اجلاله- سلام موفور و تحيّت غير
محصور كه از محض عنايت لامع النور پادشاهى صدور و ظهور مىيابد، مطالعه رفته، به
ضمير منير مهر تنوير كه فى الحقيقة آئينه شهود از آن كنايت است روشن و مبرهن گردد
كه از سوالف ايام و سوابق اعوام، جهت تقويت دين متين [مبين] اسلام و تمشيت شرع
شريف سيّد الانام- عليه الصلاة و السلام- حكّ وجود بىسود پسر اردبيل پرتضليل به
اظفار تيغ ظفر نگار و نصرت شعار از دايره هستى و صحيفه عالم در خاطر عاطر جهانبانى
مقرّر و مصمم مىبود. لاجرم بر مقتضاى نيّت سابقه شاهانه و مستدعاى همّت لاحقه
پادشاهانه به جناب نعم المآب حضرت عزّت- عزّت عزّته- توكّل و معجزات خواجه كاينات-
عليه افضل الصلوات- توسّل نموده، با يمن و اقبال و عزّ و اجلال و عساكر نصرت مظاهر
دريا مثال، عنان عزيمت عالىنهمت را براى دفع و رفع آن سر خيل زنادقه غدّار و
پيشواى ملاحده و اشرار، به جانب ديار شرق منصرف و منعطف فرموده بوديم.
حاليا به مسامع عليّه متواتر و متوالى از بندگان وثيق و واردان طريق
خبرى به مرتبه تحقيق رسيده كه بر موجب مضمون حقيقت مقرون «من سلّ سيف البغى قتل
به» آن منبع فتن و بيراهى و مجمع ضلالت و تباهى، مقهور قهر الهى گشته و جان خبيث
را به مالكان جهنّم سپرده است. و من قديم الزمان الى هذا الآن، كيفيت كمال محبّت و
اخلاص و ثبوت تمام صداقت و اختصاص آن جناب خلّت انتساب، به صدق نيّت و صفاى عقيدت
نسبت به اين درگاه خلافت منزلت و حسن اجتهاد و مردانگى او در راه دينپرورى و
مخالفت با اعداى ملّت پيغمبرى، از مخلصان معتمد عليه و متخصصان موثوق به، مرّة بعد
اخرى و كرة بعد اولى، مسموع آذان اذعان و ملحوظ ضمير منير نواب عالىشأن شده، و
مرابطه عنايت عليّه پادشاهانه و مخالطه همّت جليله خسروانه ما نيز نسبت به آن جناب
صداقت مناب، به نوعى استحكام و التيام يافته است كه با وجود بعد بين او را ملحوظ
عين عنايت انگاشته، در عداد اركان دولت منصور و غيبت او را در حكم حضور داشتهايم.
و لهذا در آن ولا كه عنان عزايم خديوانه جهت احكام دين مسلمانى، و تنظيف و تطهير
ممالك ايرانى از اوساخ وجودات توابع و لواحق آن مقهور و مردود شيطانى، بدان صوب
تصميم يافته است، بر ذمّت همّت بىهمتاى آن جناب ديانت نصاب نيز ملايم و مناسب، بل
لازم و واجب آن است كه من كلّ الوجوه بر مقدم همايون ما مستظهر و مترقّب شده و
فرصت را غنيمت شمرده و چنانچه سزاوار به شأن مردانگى و سپهدارى و لايق به نام و
ننگ و محمدت گذارى باشد، در آن جانب يوما فيوما به ظهور رسانند و به طريق متسبين «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ»[1] به قدر