حسن قبول پذيرفت؛ و چون قاصد مومى اليه
شرايط ابلاغ رسالت را بر موجب «قُولُوا لِلنَّاسِ
حُسْناً»[1]
على الحسن الوجه به تقديم رسانيد، به اجازت عليّه ميمون انصراف و انعطاف داده،
بدان صوب روانه گردانيده، و من الله التوفيق.
حق سبحانه و تعالى، همواره اركان بناء دارالحكومه آن جناب را به حجّت
رعايت شرع و امتثال احكام دين، از اصول و فروع، لا يزال مزيّن و مشرّف دارد، بمحمد
خير العباد و آله الامجاد، الى يوم التناد. جرى ذلك و حرّر فى رابع عشر من شهر
محرم الحرام لسنة ثلثين و تسعمائه 930.
وقايع سال نهصد و سىام هجرى [1523 م]
در اين سال شاه اسماعيل به طرف شكى حركت كرد و بعد از شكار در آن
حدود، متوجه سرخاب شده، در صاين كدوكى نزول نمود، در آنجا ناخوش مزاج گرديد و در
شب دوشنبه نوزدهم رجب از ناخوشى سل وفات يافت. اخگر آن آتش فتنه را حمل به اردبيل
كرده، در جوار جدش شيخ صفى الدين در خاك پنهان كردند.
اين پادشاه چنانكه معروض افتاد، در سال هشتصد و نود و دو يا سه متولد
شد. چهارده يا پانزده سال از عمرش گذشته بود كه در سال نهصد و هفت در تبريز جلوس
كرده، اعلان سلطنت نمود و بعد از بيست و سه سال سلطنت، در همين سال نهصد و سى
هجرى، در سن سى و هشت وفات يافت. در تاريخ وفات اين پادشاه گفتهاند.
چهار نفر اولاد ذكور داشت. اول شاه طهماسب. دوم سام ميرزا، سوم القاص
ميرزا. چهارم ابو الفتح بهرام ميرزا. و اولاد اناث شاه مشار اليه نيز پنج است: اول
خانش خانم. دوم پرى خان خانم. سوم مهين بانو سلطان. [چهارم فرنگيس][3] پنجم شاه زينب خانم. فىالجمله
سوادى داشت. به تخلص خطايى گاهى شعر هم مىگفت. غالب اشعارش تركى تركمانى و ساده
از صنايع بديعيه است. چون در گيلانات بزرگ شده بود، زبان گيلكى را خوب مىدانست،
ولى غالبا به تركى تركمانى حرف مىزد. در شمشير زنى و نيزهبازى و فن فروسيت
بىبدل بود.
رشادت و شهامت و جلادت شاه اسماعيل فيما بين اتراك مثل سائر است.
شكار را دوست مىداشت؛ به خصوص شكار شير و ببر و پلنگ را؛ و اعلان كرده بود كه
هركس خبر شير بياورد، كلاه و اسب و زين بدو دهند و هر كه خبر ببر و پلنگ بياورد،
فقط اسب بىزين بگيرد.