responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 261

دماج، حكمران رشت به خدمت اين پادشاه آمد، ملقب به مظفّر سلطان گرديد.

ملك غوريغورا حكمران گرجستان كه از عدم اطاعت و سركشى غالب امراى گرجستان به ستوه آمده بود، از براى استمداد به دربار شاه اسماعيل آمد و شاه اسماعيل نيز ديو سلطان را با لشكرى به همراهى او به گرجستان فرستاد و او هم بعد از جنگ‌هاى سخت، چند قلعه را از دست امراى سركش انتزاع نموده، تسليم گماشتگان غوريغورا كرد.

وقايع سال نهصد و بيست و پنج هجرى [- 1519 م‌]

در اين سال، جلاليان از قلعه ترخال من محال آماسيه خروج كرده، بناى تاخت‌وتاز و سوخت و ساخت را در آناطولى گذاردند و در هر سوراخى كه جلاليان و بى‌عاران و بيكاران و راهزان بوده، بيرون آمده، به اينها ملحق شده، وسعت به دايره اختلال و اغتشاش دادند، و ولاة و حكام و سايره نتوانستند شرّ آنها را از سرشان دفع و رفع نمايند؛ به دربار دولت عرض كرده، امداد طلبيدند. حكم سخت به اميرالامراى قرامان فرستاده شد كه با لشكر قرامان و توپ و توپخانه بر سر آنها رفته، وجودشان را معدوم از مرز و بوم روم نمايد. بنا به اين حكم بيگلربيگى قرامان هم با يك اردوى بيست و پنج‌هزارى بر سر آنها رفت؛ اما سخت شكست خورده عقب نشست و توپ و توپخانه نيز به دست جلاليان افتاد. آخر الامر على بيگ شهسواراوغلى از آناطولى و فرهاد پاشا از اين طرف مأمور به تنكيل آنها گرديدند تا فرهاد پاشا از دريا عبور كرده، به قصبه سيدى غازى رسيد. على بيگ شهسوار شير شكار با آن ملحدان بدتر از كفار جنگيده، غالب آنها را طعمه شمشير خون‌خوار و جمعيتشان را پريشان و تار و مار و سر جلال الدين جلالى حيدرى را از تن جدا و با فتحنامه به جانب فرهادپاشا ارسال كرد. در همان روز كه حضرت خداوندگار از ادرنه وارد اسلامبول شدند، بشارت پريشان گرديدن جلاليان و چند روز بعد سرهاى مقطوع آن بى‌ايمان را به دربار سلطان جليل الشأن رسانيدند. بنابراين علوّ آتش غضبشان فروشد و خودشان هم سكونت يافتند.

در اين سال شاه اسماعيل، از يك طرف به جلاليان عثمانى در پس پرده امداد مالى و سلاحى مى‌نمود و از يك طرف دم از صلح و صلاح مى‌زد و ابراهيم سلطان موصلو را به تاخت ولايت غرجستان فرستاد. امير شاه محمد سيف الملوك، حكمران آن ناحيه چون از توجه قشون شاه اسماعيل بدين ساحت خبردار شده، در يكى از قلاع متحصن شد و شخصى را نزد ابراهيم سلطان فرستاده، درخواست كرد كه ولايات غرجستان را به او واگذار كند.

ابراهيم سلطان قاصد را كشته، بعد از سه روز به قلعه يورش بردند. امير شاه سيف الملوك چون تاب مقاومت نداشت با جمعى به طرف ميمنه بگريخت. ابراهيم سلطان آن قلعه را

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 261
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست