چون شيخ صفى الدين در زمانى در مسند اقبال و اشتهار مشيخت نشسته بود
كه لشكر مغول عالم اسلاميت را هرج و مرج مىكردند، امراى اسلام مغولى[1] و تاتار كه مريد حضرت شيخ بودند بنا
به موعظه و ارشاد مشاراليه در مواقع جور و تعدّى اسلام را صيانت از مظالم ظلمه
كفّار مغول و تاتار مىنمودند كه در اين باب عالم اسلاميّت از شيخ مشار اليه تا
كنون منّتپذير است.
كشف و كراماتى كه به ايشان نسبت مىدهند در غالب كتب تواريخ راجعه به
صفويّه مسطور و مذكور است. مقدار مريدان و فدويان مشار اليه معادل قوه عسكريه چند
حكمدار آن زمان بود. در كتب تواريخ مذكور است كه روزى امير چوپان از ايشان پرسيد
كه، مريدان شما بيشتر است يا لشكر من؟ در جواب فرموده كه تمامى لشكر شما قسمتى از
مريدان منند![2]
خلاصه: در سال هفتصد و سى و پنج [735] كه شيخ صفى الدين وفات يافت،
فرزندش صدر الدين [م 794] در جايش جلوس كرد و چون او هم، مسلك پدر را از دست
نداده، طريق اتقاء و مجاهدت را پيشه نمود، نفوذ مشيخت اجداد مانده را، دو بالا از
زمان پدر افزود.
حظيره دار ارشاد واقع در اردبيل، از آثار شيخ صدر الدين است. جانى
بيگ سلطان و سيد قاسم الانوار و ساير مشاهير از مريدان ايشان بودند؛ حتى امير
تيمور گوركان مفتون اخلاق ايشان بوده است.
سيد قاسم الانوار همان شيخى است كه به سيد نعمة اللّه ولى مؤسس طريقت
نعمتاللهيه حسادت ورزيده و در پيش امير تيمور از سيد نعمة اللّه ولىّ غمز كرده،
گفت: سيد نعمت الله داعيه خروج را دارد. چون تمام اهالى ايران و توران، و مىتوان
گفت، جزو اعظم لشكر اميرى، مريد سيد نعمت الله بودند، واهمه كرده از سيد استدعا
نمود كه از مملكت خراسان بيرون رود. سيد كه اين فقره را شنيد فرمودند كه تا حلواى
قاسم را نخوريم، بيرون نخواهيم شد.
نظر به قول آنان به خصوص صاحب تذكره دولتشاهى كه اين واقعه را
نوشتهاند، مدّتى نكشيده است كه سيد قاسم به رحمت خدا پيوسته و حضرت شيخ هم حلواى
او را خورده و مهاجرت به كرمان فرمودهاند. انتهى.
بعضى از مورخين بر آنند كه امير تيمور بعد از آنكه بر يلدرم بايزيد
غالب آمد، جمعى از اهالى آسياى كوچك را اسير كرده به آذربايجان آورد كه به تركستان
برد. گرفتاران كه به آذربايجان رسيدند، بعضى را به خانقاه شيخ صدر الدين فرستاده
استشفاع نمودند. شيخ نيز جبّهاى كه از ماهوت گلى پوشيده بود، پاره كرده گلها ساخت
كه رؤساى هر طايفه بر فرق
[2] - پاسخ شيخ صفى بنا به نقل روضة الصفا( ص 79) چنين
است: تنها در اين ملك به مثابهاى است كه در ازاى هريك از اصحاب جلادت، صد نفر از
ارباب ارادت موجودند تا چه رسد به كشور ديگر.